من چند سالی هست که تهران اومدم و دیگه یزد زندگی نمیکنم اما خب ۲۰ و خوردهای سال یزد زندگی کردم و تقریباً تمام فامیلهام یزدی هستند و خلاصه رفت و آمد به یزد دارم. اینه که شهر رو میشناسم و گفتم میشه جاهایی که دوست دارم رو معرفی کنم.
کمی هم از خاطرات قدیمی و حال و هوای کلی شهرمون بگم. پس اگر میخواید که پای صحبت یک یزدی بشینید و زیباییهای یزد رو از منظر او ببینید، با من همراه بشید.
شروع کنیم.
اماکن دیدنی یزد
مسجد جامع
میشه گفت مسجد جامع یزد، شبیه چیتگر تهران هست. از نظر تیپ آدمهایی که اونجا رفت و آمد دارند میگم. اینه که تا اسم مسجد رو میشنوید گارد نگیرید و اتفاقاً به نظرم اولین جایی که میرید مسجد جامع باشه.
انصافا هم کوچه هایی که داره جالبه. کوچههاش همچنان سبک قدیم یزدی هست. الان خاطرم نیست که اطراف مسجد جامع، «کوچه آشتیکنون» داشت یا نه. ولی اگر هم نداشت، بپرسید تو یزد زیاده.
کوچه آشتی کنون به کوچههای تنگ یزدی میگن که یه آدم بیشتر از توش رد نمیشه. با دوچرخه به سختی میشه ازش رد شد و قدیم وقتی دو نفر که با هم قهر بودند، از این کوچهها رد میشدند، یه جورایی چون مجبور بودند خیلی کنار هم رد بشن، با هم آشتی میکردند.
چیزیه که قدیمیها میگن. من بعید میدونم دو نفر که با هم قهر باشند به این چیزا آشتی کنند. ولی خب بالاخره.
داشتم راجع به مسجد جامع میگفتم. تو کوچههای مسجد جامع نورپردازیهای قشنگی داره و هم این که یهو یه نفر اراده میکنه میزنه زیر آواز. یا مثلاً یکی نشسته داره گیتار میزنه.
کافه های مسجد جامع هم خوبه. اون اطراف مغازه معروفی هم هست که قهوه یزدی میفروشه. قدیم، تو مراسمهای مذهبی (مثل روضه) قهوه یزدی میدادن.
اون اطراف بعضاً ممکنه کشک تلف هم پیدا بشه. کشک تلف از اون چیزهایی هست که تا حالا تو تهران پیدا نکردم. یه بار اطراف شهرکرد پیدا کردم و البته تو یزد و کاشان هم هست ولی تو تهران ندیدم.
برای دوستانی که نمیدونند، تلف تقریباً همون قره قروت میشه. تو یزد تلف رو از جوشوندن ماست بدست میارند و خیلی هم ترش هست. بعضاً بهش آرد هم میزنند که بیشتر قابلخوردن بشه.
باغ دولت آباد
تو ایام سال زیاد جالب نیست و اکثراً درش هم بسته است؛ ولی تو ایام عید باز میکنند و میشه داخلش رو دید. معمولاً اسب و اینها هم میارند. ولی راستش من هیچ وقت نه داخل رفتم و نه اسبش رو سوار شدم. شاید به این خاطر که از بچگی گفتند که اینا میخوان پول خون پدرشون رو از ما بگیرند (یعنی کلاه سر آدم بگذارند و زیاد پول بگیرند).
من خودم معمولا طبیعت رو به روی باغ، اون سمت خیابون رو دوست دارم. حس آرامش میگیره آدم. زمانی پدربزرگ من رو به روی باغ دولت آباد زمین کشاورزی داشت و بعضاً میرفتم کمک میکردم و علف هرز میکندیم یا دونه میکاشتیم یا کارهایی از این قبیل.
اون زمان یکی از دغدغههای کشاورزها این بود که تو ایام نوروز، مسافرها میومدند و مزارع کشاورزیشون رو پامال و خراب میکردند. اینه که اگر رفتید مواظب باشید. بندگان خدا کشاورزان هم گناه دارند.
آتشکده زرتشتیان
من هیچ وقت نرفتم! ولی کلی توریست دیدم که میرن اونجا. ظاهراً چیز جالبی هست که این همه آدم میرن ببینند. اطرافیان و فامیل میگن که جای جالبی هست. قسمت بشه امسال خودمم برم ببینم چیه.
کلا خیلی از مکانهای تاریخی که به نظر بقیه جذاب میاد، به نظر من انقدرها هم جالب نیست. یکیش این معماری سنتی یزدی هست که خب بقیه دوست دارند و به نظرشون جذابه. شاید چون من از بچگی تو همچین خونههایی بزرگ شدم و بازی میکردم، برام چندان مهم نبوده و خیلی عادیه دیگه.
کویر
کویر یزد خیلی خوبه. آسمون یزد شبها واقعاً قشنگه! تو خود شهر هم کاملاً پیداست ولی خب از کویر حس و حال دیگهای داره.
کافیه یه کم از فضای شهری فاصله بگیرید و به آسمون نگاه کنید. ستارههاست که پیدا میشه. ساعت ۱ و ۲ شب. بچه که بودم تابستونها میرفتیم روی پشت بوم میخوابیدیم. میرفتیم داخل پشهبند و از اونجا سعی میکردم ستارهها رو بشمارم تا خوابم ببره. دب اکبر و بقیه صورتهای فلکی هم به وضوح پیدا هستند.
اطراف شهر یک سری کمپ کویری هست که خب داخل کمپ رستوران و کافه و اینها هم هست. شتر سواری و آفرود سواری و اینها هم هست و تجربه خیلی خوبیه. مشکل کمپها اینه که همیشه باز نیستند؛ چون زمستونها خیلی سرده یا یه ایامی از سال خیلی باد میاد ولی اگر باز باشند خیلی خوبه.
از نظر آب و هوا، یزد اینطوریه که تفاوت دما در شبانهروزش خیلی بیشتر جایی مثل تهرانه. تا حدی که زمستون تهران به نظرم اصلاً سرد نیست. یزد اینطوریه که حتی تو زمستون ممکنه آفتاب ظهر واقعاً سوزان باشه و آدم عرق کنه و شب هم انقدر سرد بشه که اگر لباس مناسب نپوشید تا مغز استخون آدم سرما رو حس کنه.
میدان امیر چخماق
میدان امیرچخماق هم ازجاهای خوب یزده. البته ما اسمش رو اینطور نمیگیم. خیلی سخته. اینه که بهش میگیم «میرچماق». مخففسازی و سادهسازی به این شکل از ویژگیهای یزدی هست و منم باهاش حال میکنم. من خودم برای خیلی چیزها کلمات رو مخففسازی کردم و استفاده میکنم و اطرافیانم هم دقیقاً میدونند. مثلاً به جای «کابل HDMI» که چهار بخشه و به نظرم خیلی سخته. میگم «اچتلم». سادهتر نیست؟
اطراف میدان یه موزه مارهای سمی هست که خوبه. دقیقاً زیر میدون چند تا مغازه جگرکی هست که «جگرکی محمد ذوالفقار» با این که بهترین View رو نداره ولی به نظرم بهترین جگرکیه یزده. دو تا پیرمرد ادارهاش میکنند که از قدیم جگر میپزند و کارشون رو خوب بلدن. تقریباً هر وقت میرم یزد، یه سری به اونجا هم میزنم.
دیگه دلم براتون بگه که اون اطراف، کلی بازار هست و در واقع بخش عمده بازار یزد اونجا هست. سر میدون هم شیرینی حاجی خلیفه هست که جلوتر توضیح میدم.
رو به روی میدون، خیابون قیام هست که کلی مغازه و بازار و اینها داره. پشت میدون هم مغازه خوراکی و اینها میتونید پیدا کنید. معمولاً فستفود دارند، اون هم به سبک جنوب.
البته قدیم بهتر بود. همیشه اطراف میدان امیر چخماق و مسجد جامع پر توریست بود؛ اما اخیراً میدان امیر چخماق کارکردش عوض شده و بیشتر مراسمهای مذهبی اونجا برگزار میشه.
به نظرم درستش این هست که هر چیزی کارکرد خودش رو داشته باشه. درست نیست چیزی که قبلاً کارکرد توریستی داشته رو به مسجد یا حسینیه تبدیل کنیم.
یزد مسجد و حسینیه کم نداره و اتفاقا با توجه به این که مردم شهر استقبال میکنند خیلی هم خوبه. ولی این که هر جایی رو به مسجد تبدیل کنیم، لزوماً کار مثبتی نیست.
امامزاده (سید) جعفر
ما تو یزد دو تا امامزاده داریم که در کمال تعجب یکیشون «سید» هست و اون یکی سید نیست! البته اگر از نظر شجرهنامه و اینها نگاه کنید، جفتشون سید حساب میشن. ولی مردم به یکی میگن «امامزاده سید جعفر» و به اون یکی میگن «امامزاده جعفر».
کاملاً هم تو یزد این تفاوت جا افتاده است و تقریباً غیرممکنه که کسی یزدی باشه و این تفاوت رو ندونه. حالا این که چطور شده که یکی سید شده و اون یکی سید نشده رو من نفهمیدم. از هر کی هم پرسیدم نمیدونست :) ولی شما علیالحساب قبول کنید تا من بقیه روضهام رو براتون بخونم.
خلاصه بگم اگر میخواید مکان مذهبی برید و زیارت و اینها، امامزاده سید جعفر و امامزاده جعفر هستند. البته یزد تا دلتون بخواد حسینه داره ولی خب حسینه بیشتر تو ایام محرم فعالیت میکنه.
برای خودم از منظر خاطرات نوجوانی و اینها هست که یادمه و جالبه. مثلاً یادمه که شب قبل کنکور رفتم امامزاده جعفر. به طرز عجیبی دیدم که اون شب خیلی از کنکوریها مثل من اومده بودند که دعا و مناجات کنند.
شب جالبی بود. همه اومده بودند درسهایی که چند سال تو مدرسه نخونده بودند رو با یک شب مناجات و دعا و اینها حل و فصل کنند :) منم چند تا از دوستام رو دیدم و کلی صحبت کردیم و رفتیم خونه که فرداش بریم کنکور بدیم.
رستوران و کافه و شیرینی
شیرینی حاجی خلیفه
شیرینی یزد از قدیم معروفه. معنی حاجی که مشخصه؛ میشه کسی که حج رفته. خلیفه هم کسی هست که شیرینی سنتی درست میکنه.
در واقع تقریباً همه شیرینیفروشیهای یزد، حاجی خلیفه هم دارند (ممکنه حتی حاجی هم نباشه ولی بهش میگن دیگه). البته یک برند هست که خیلی معروف هست و کلا شیرینی یزد رو به اون نام میشناسند. «حاجی خلیفه رهبر» اسم اون برنده. اسم اصلیاش اگر رو سردرش نگاه کنید «حاجی خلیفه علی رهبر و شرکاء» هست که همون رهبر هم کافیه.
حاجی خلیفه رهبر دو تا شعبه داره. یکی سمت راست میدون امیر چخماق. اون یکی هم کنار امامزاده سید جعفر تو خیابون جمهوری (قبل دروازه قرآن). برام عجیبه که انقدر مشتری داره که خیلی وقتها ساعت ۸ شب میبنده در حالی که مغازههای کناریش تا حدود ۱۱ شب باز هستند.
اگر نظر شخص من رو بخواید. به نظرم «شیرینی سنتی» هم کیفیت مناسبی داره و اونم به همون اندازه خوشمزه است.
ولی در نظر بگیرید که شیرینیجات یزدی بیش از حد شیرینه و اصلاً سالم نیست. یعنی توصیه نمیشه که زیاد بخورید.
حتی نبات یزدی هم در مقایسه با نباتهای تهران خیلی غلظت بیشتری داره. هنوز که هنوز خیلی از قدیمیهای یزدی، تا یک لیوان چایی نبات سفت (!) نخورند، صبحشون رسماً شروع نمیشه.
چایی نبات سفت که میگم منظورم یک نبات درشت و غلیظ یزدی هست. البته خودمونیم. قدیمیها میتونستند اینطوری غذا بخورند؛ چون بعدش به همون اندازه کار میکردند. ولی با سبک زندگی جدید که کمتحرکی ویژگی اصلیاش هست، نمیشه این از این کارها کرد. همین میشه که تو یزد دیابت خیلی رایج هست و یزد با اختلاف رتبه یک دیابت کشور رو داره (+).
اینه که حتماً در مواجهه با شیرینی و نبات یزدی به این توجه داشته باشید که کمش خوبه.
نبات یزدی رو هم اگر فرصت داشتید بخرید و تست کنید. از قدیمالایام اینطوری بوده و الان هم هست که هر کسی هر مشکلی داشته باشه، اولین کاری که میکنند، یک لیوان چایی نبات سفت (!) براش درست میکنند و تو ۹۰ درصد مواقع هم خوب میشه.
حالا این که چطور میشه که چایی نبات همچین خواصی رو داره، هنوز پزشکان به جمعبندی نرسیدند.
فست فود یزد
برخلاف چیزی که به نظر میاد، فست فود یزد خیلی خوشمزه است. قاعدتاً از شهر سنتیای مثل یزد انتظار نمیره که فستفودش خوب باشه و انتظار دارید که مثلاً از رستورانهای سنتیاش تعریف کنم؛ اما به نظرم رستورانهای سنتیاش معمولیه ولی فستفودش عالیه.
به طور خاص من تا حالا نتونستم طعم همبرگری که تو همبرگر ونک میخورم رو جایی تو تهران پیدا کنم. جالبه که فستفود تهران با این که بعضاً تا ۳ برابر یزد هزینه داره ولی به نظرم به کیفیت یزد نمیرسه.
من خودم هر وقت یزد میرم سعی میکنم تا حد امکان کباب و جوجه و غذاهای سنتی نخورم؛ چون به سادگی بهتر از اون تو جاهای دیگه پیدا میشه. جالبه که از یه سری بچههای یزدی که چند ساله تهران اومدند، پرسیدم و اونها هم همچین نظری داشتند. میگفتند اونها هم هر وقت میرن یزد، سعی میکنند تا حد امکان پیتزا و همبرگر و بندری بخورند :)
البته غذا کاملاً سلیقه شخصی هست و اینطوری نیست که هر غذایی من پسندیدم رو شما هم بپسندید.
این مطلب ادامه دارد …