راستش اخیراً چند نفر ازم این سؤال رو پرسیدند و دیدم جوابم داره یکسان میشه. گفتم شاید بد نباشه، بشینم اینجا راجع بهش صحبت کنم.
البته که معتقدم جواب من، ارزش چندانی نداره؛ چون نه مطالعه خاصی در این مورد داشتم. نه کار آماری انجام دادم. نه در این زمینه تخصص دارم.
ولی بالاخره الان شما تو کوچه هم رد بشید و یه نفر رو رندوم انتخاب کنید، یک سری حرفها راجع به این سوال داره. فرض کنید اون آدم منم و این حرفها رو داخل کوچه بهتون زدم.
خب، سوال دوستمون رو بگذارم اینجا و برای خودش اینجا بنویسم.
سلام. من یکی از بچههای سی ای ۹۸ هستم. راستش من تصمیم گرفته بودم که امسال کنکور بدم و اگر قبول شدم ارشد بخونم ولی الان یه کم مردد شدم. کلاً میدونم سوالم خیلی استرکت و کلیه ولی میشه یه توضیحی راجع به فضای ارشد بدید؟ ::) اینکه فضای چطوریه؟ و اینکه آیا خوندنش منطقی هست یا نه؟ و اینکه پیشنهاد میدید خوندنش رو یا نه؟
اول از همه بگم که بچهها اصولاً به دو روش تو ایران کامپیوتر میخونند. یکی CS یا Computer Science که بهش میگن علوم کامپیوتر. دومی CE یا Computer Engineering که تو فارسی بهش میگن مهندسی کامپیوتر.
مهندسی کامپیوتر، معمولاً کاربردیتر هست و تقاضای بیشتری داره. علوم کامپیوتر بیشتر به فضای ریاضی نزدیکه و خیلی وقتها بچههای علومکامپیوتر تو دانشکده ریاضی هستند و اساتیدشون فاز ریاضی دارند.
این رو به عنوان مقدمه گفتم که کسی که با فضای کامپیوتر آشنا نیست، سوال رو بتونه بهتر بفهمه.
ولی برگردیم به سوال. اصولاً ارشد خوندن در ایران فایدهای داره یا نه؟ فایده برای هر کسی فرق داره ولی من مهمترین دلایلی که از دوستان شنیدم و خودم هم تجربه کردم رو لیست میکنم.
یادگیری (آموزش)
اولین بحث، بحث یادگیری هست. فکر میکنم نهاد دانشگاه تو زمینه یادگیری کارکرد آموزشیاش رو از دست داده. حداقل تو رشته مهندسی کامپیوتر که به نظرم کاملاً از دست داده و الان دیگه چندان جایگاه و حرفی باقی نمونده.
این بحث من چند تا علت داره:
یکی این که متأسفانه بعضی از اساتید همون درسی رو هم که میدن بلد نیستند و نمیدونند راجع به چی صحبت میکنند. یک چیزی حفظ کردند و میان راجع بهش حرف میزنند. همونطور که میدونید ما تو دانشگاههای ایران کمتر اتفاق میافته که استادی رو به خاطر این که بلد نیست درس بده اخراج کنیم. البته به خاطر دلایل سیاسی و خیلی دلایل دیگه ممکنه به سرعت اخراج بشن ولی برعکس نه.
از طرفی حقوق استاد بیشتر از این که به درس و کیفیت تدریس گره خورده باشه، به پژوهش و مخصوصاً تعداد اون گره خورده.
یک بار داشتم با یکی از اساتید شریف صحبت میکردم و اتفاقاً خیلی از این آییننامه ارتقاء اساتید گله داشت. ارتقاء یک استاد (و افزایش حقوق) گره خورده به تحقیق و درس چندان توش جایگاهی نداره.
دوم این که خیلی از درسها تاریخ مصرفشون گذشته ولی برای این که فقط چارت پر بشه گذاشتند که باشه. تو همین هوش مصنوعی ما هفت تا درس باید پاس میکردیم که به گواه اکثر بچهها نهایتاً دو سهتاش به درد میخوره.
تازه این در حالتی هست که اکثر بچهها رو در نظر بگیریم. اگر از من بپرسید که میگم شاید نهایتاً یکیش به درد بخوره. اوضاع بقیه گرایشها هم همینه. کافیه برید با چند تا دانشجوی تحصیلات تکمیلی تو دانشکدهها و دانشگاههای دیگه صحبت کنید تا ببینید حرفشون چیه.
و سوم وجود فضاهای آموزشی دیگه برای یادگیری هست. الان کدوم استاد میتونه تو آموزش با یوتیوب رقابت کنه؟ الان تو هر درسی که بخواید بهترین آموزشها از بهترین اساتید رو میتونید به صورت رایگان دریافت کنید و ببینید.
حتی میشه راجع به فضای مسموم دستیاران آموزشی و اتفاقاتی که افتاده صحبت کرد. مثلاً تو شریف، یک سیستم سلسله مراتبی برای دستیاران آموزشی (به اصطلاح TAها) وجود داره که در طول زمان جوری تکامل یافته که اینها سوالاتی طرح میکنند که چندان ربطی به یادگیری نداره.
شاید یک علتش این باشه که هدف یک دستیار آموزشی اینه که فقط یک یا دو تا سوال طرح کنه و سعی میکنه اون تسک محدود خودش رو به سختترین شکل ممکن طرح کنه (که رضایت استاد و Head TA رو تامین کنه).
اینه که خیلی از بچهها به کپیکاری و کار گروهی و کلی روش دیگه رو میارن که تمرین حل کنند. نهایتاً حرفم اینه که در بسیاری از دروس نه تنها هیچی یاد نمیگیرید، بلکه عمیقاً از موضوع درس متنفر میشید. چون اینها با یک ذهن واحد و با هدف یادگیری شکل نگرفتند. بلکه با هدف این درست شدند که بگن من چقدر خفن هستم که میتونم سوالات سخت طرح کنم!
بگذارید یک مثال بزنم. یکی از امتحانات ارشد من رو مجموعهای از دستیاران آموزشی طرح کرده بودند. استاد هم طبق معمول گفته بود که امتحان باید سخت باشه. بعد سوالات به اندازهای سخت شده بود که بعضی جاها از بچهها خواسته بودند که چیزی که یک نفر یک جا تو یک مقالهای نوشته بوده (که شاید هفتهها و ماهها بهش فکر کرده) رو اثبات کنه.
نتیجه؟ نهایتاً اکثر بچهها اون مقاله رو پیدا کردند و فرمولها رو از اون مقاله کپی کردند و نوشتند. هیچکس هم نفهمید که اصلاً موضوع چی بوده.
راستش میشه دلایل دیگهای رو هم برای ناکارآمدی آموزش در آکادمیک مطرح کرد. ولی فکر میکنم در همین اندازه کافی باشه. نهایتش اینه که همون درسهایی که تو کارشناسی یاد گرفتید (شب امتحان حفظ کردید) رو با یک سری استاد دیگه - با سختگیری بیشتر و با این توجیه که دانشجو ارشد سرش خلوتتره و میتونه بیشتر وقت بگذاره - میگذرونید.
پس از این نظر چندان انتظار تفاوت نداشته باشید. اگر تو کارشناسی چیزی یاد نگرفتید تو ارشد هم همینه و این موضوع به نظرم مستقل از دانشگاه هست.
من در زمینه آموزش کمی اغراق هم کردم. اینکار در هر صورت مفیده؛ چون بالاخره سطح انتظارتون پایین اومده. اگر رفتید و دیدید هیچی یاد نمیگیرید که میگید از همون اول هم میدونستم و اصلاً هدفم از ارشد چیز دیگه بوده. اینطوری میرید خودتون دقیقتر و بهتر منابع رو مطالعه میکنید و یاد میگیرید.
اگر هم استثنائا بنا بر تصادف و شانس، استاد خوبی گیرتون اومد و دیدید میشه چیز یاد گرفت، قدرش رو بیشتر میدونید و باز هم مفیده.
پژوهش
خیلیها کلاً تو تا کارکرد رو برای دانشگاه متصور میشن. یکی آموزش یکی پژوهش. من کاری به این دستهبندیها ندارم.
تو فاز پژوهش تو کشور ما عملاً یک چیز مهمه و این که طرف میخواد با فضای ریسرچ آشنا بشه. نهایتاً هم یکی دو تا مقاله بده و بعدش اپلای تحصیلی کنه.
برای این کار فکر میکنم دانشگاههای تاپ ایران خیلی مناسب باشند. بالاخره اکثر بچههایی که میان میخوان مقاله بدن. اینجا ممکنه کلی کارگروهی شکل بگیره و به هم کمک کنند. اساتید هم اکثراً تو این زمینه کمک میکنند و خب میشه مقاله داد.
بعدش هم نهایتاً برای اپلای تحصیلی بچهها خیلی به هم کمک میکنند. هم از نظر روحی، هم از نظر اطلاعاتی. بالاخره یک عالمه آدم دارن برای اپلای تحصیلی تلاش میکنند و درصد زیادیشون موفق میشن. تجربیات اینها هست. دلداریهاشون هست. راهنماییهاشون هست و کلاً شرایط از همه نظر حاضر هست که شما اپلای تحصیلی بکنید و برید.
اصلاً یکی از دلایلی که شریف معروف به فرودگاه پروازه همینه دیگه. انقدر بچهها با هم ایده میدن و ریسرچ انجام میدن و اپلای میکنند که شما هم خواسته یا ناخواسته وارد جو اپلای میشید. در واقع خیلی سخته که شریف برید و بعد اپلای نکنید؛ چون بعد از مدتی (مثل من) میبینید که تمام دوستانتون اپلای کردند.
البته من خودم مهاجرت رو یک تصمیم میبینم. هر کسی بر مبنای ارزشهای شخصیاش سبک سنگین میکنه و میبینه که کجا رو بیشتر برای زندگی میپسنده و میره اونجا زندگی میکنه. حالا یکی تو ایران بیشتر حال میکنه. یکی تو خارج بیشتر حال میکنه. بعضیها برای خودشون خوشحالن. میان میگن که «ما میتونستیم مهاجرت بکنیم و نکردیم. هر روز هم دارند از تمام مراکز مهم خارج کشور بهمون پیام میدن که تو رو به خدا بیا پیش ما کار کن.» من این رو صرفاً یک کار تبلیغاتی میبینم. لزوماً هم یکی اخلاقیتر یا ارزشمندتر از دیگری نیست.
ارتباطات کاری و انسانی
این مورد میتونه به نظرم یکی از مهمترین دلایل ارشد خوندن باشه (مخصوصاً برای کسی که پلن قبلی یعنی اپلای تحصیلی کمتر مدنظرش هست).
بذارید از منظر خودم بگم.
من کارشناسی تو دانشگاه یزد بودم و یک شرکتی داتنت کار میکردم. یکی از سادهترین راهها برای این که بتونم با فضای کاری تهران آشنا بشم این بود که بیام شریف درس بخونم.
اینطوری با اساتید بسیار قویای آشنا شدم و از صحبت باهاشون کلی چیز یاد گرفتم. فکر میکنم حرفهایی که تو راهرو و وسط راه از صحبتکردن با اساتید یاد گرفتم خیلی روم تاثیر داشته. حرفهایی درباره همه چیز: از مهاجرت گرفته تا صنعت و کار و کلاً زندگی.
شاید حرفم متناقض به نظر بیاد؛ اما من نمیگم همه اساتید در همه زمینهها ضعیف هستند. میگم سیستم آموزشی جوری طراحی شده (از استاد تا چارت تا حتی TAها) که شما نهایتاً چیزی زیادی یاد نمیگیرید. حالا یه بخشیش مشکل استاده که «هنر تدریس» و «فن بیان» خوبی نداره. یه بخشیش مشکل نظام آموزشیه که نتونسته خودش رو با نسل جدید انطباق بده.
ولی در هر صورت من با یک فردی مواجه میشدم که این مسیری که من میخواستم برم رو رفته بود. کلی تجربه زیسته داشت و اینها ارزشمند بود. این آدم مخزن تجربه است. مخزن دانشه. میدونستم اگر سوال بپرسم، هیچی که نباشه، سرنخهایی برای دستیافتن به جواب به من میده.
همه اینها به یک طرف. بحث صنعتیاش هم یک طرف. که خیلی از اساتید تو صنعت کار میکنند و ارتباطات خوبی دارند. بعضیوقتها استاد یک پروژهای از خارج دانشگاه میگیره و میده بچههاش انجام بدن. همینها فرصتهای خوبی هست که آدم خودش رو نشون بده.
همینها میتونند باعث بشن که آدم ۴ تا ارتباط ایجاد کنه که بعد از این که از دانشگاه فارغ شد، یه جا بتونه مشغول به کار بشه.
از طرفی تعامل بچهها با هم تو دوره ارشد خیلی خوبه. تو دوره ارشد آدم وقت خالی زیاد داره و ریسرچ هم همش از جنس انتظار هست. اینه که زیاد پیش میاد که آدم میشینه راجع به هر چیزی حرف میزنه. شاید کمتر جایی بشه این صحبتها رو انجام داد.
همین تعاملها باعث میشه که شما دوست پیدا کنید. میخواید اسمش رو پارتیبازی بگذارید یا سوشال نتورک یا هر چیز دیگه. ولی بالاخره آدم وقتی یکی رو مدتها میشناسه، هم از نظر فنی میشناستش، هم از نظر اخلاقی. بعد از مدتی اگر پوزیشنی تو شرکت باز شد، احتمالاً به اولین کسی که میگه دوستانش هستند.
اینکار برای شرکت هم مفیده؛ چون برای یک شرکت ارزیابی اخلاقی یکی که از بیرون میاد ممکنه خیلی سخت باشه. شاید از نظر فنی بشه ارزیابی کرد. اونم شاید.
ولی از نظر این که با فرهنگ سازمان همخوانی داره یا نه رو به سادگی نمیشه فهمید. وقتی یکی دوستش رو پیشنهاد میکنه، این همخوانی فرهنگی خیلی راحتتر بررسی میشه.
برای من همین که میدیدم دوستانم بعضاً تو دیجیکالا، بعضاً تو اسنپ، بعضا تو کسبوکارهای خارجی (مثلاً آمریکا یا کانادا بصورت ریموت) کار میکنند، به طور غیرمستقیم بهم یادآوری میکرد که تو هم میتونی. اگر تا حالا نتونستی از بیعرضگی خودته. وگرنه این دوستت هم چندان فرقی با خودت نداره.
از این منظر دانشگاه به نظرم خیلی مهمه.
حتی اگر مسئله کاری رو هم در نظر نگیریم، این که آدم میتونه با افرادی همصحبت بشه که با چالشهای جدی تو صنعت رو به رو هستند، خیلی مفیده و دقیقا نکته کارشناسی و ارشد خواندن تو جایی مثل شریف همینه. وگرنه درسها رو که میشه تو مکتب خونه با همون کیفیت دید (یا مثلاً تو یوتیوب با کیفیت بهتر دید).
ولی باید آدم در نظر بگیره که اگر همون دانشگاهی که توش کارشناسی خونده ارشد بخونه، چندان مزیتی از این نظر نداره. فکر میکنم دانشگاه ارشد باید یک پله (یا چند پله) بالاتر از دانشگاه کارشناسی باشه تا این واقعاً به عنوان مزیت مطرح بشه.
این مورد برای من بود. چون هم دانشگاه شریف بهتر از دانشگاه یزده و هم صنعت تهران قویتر از صنعت یزده. ولی خب برای کسی که کارشناسی شریف بوده، ارشد شریف خوندن (از این نظر) مزیتی نداره.
مشخصاً یکی از دوستانم که کارشناسی و ارشد رو شریف خونده بود، از این مورد خیلی ناراضی بود. میگفت که «من که میخواستم برم. واقعاً وقت تلف کردن بود که نشستم ارشد خوندم. بهتر بود که مثل بقیه دوستام دکترا مستقیم یه جا پذیرش میگرفتم میرفتم».
راستش من هم باهاش موافقم. به نظرم آدم اگر کارشناسیاش رو شریف خونده، حداقل کاری که میتونه بکنه اینه که ارشدش رو سعی کنه دانشگاه تهران یا امیرکبیر بگیره یا برعکس.
مخصوصاً اخیرا با بحث دکترا مستقیم، ارشد روز به روز داره کمرنگتر میشه. مخصوصاً این که تو ایران برای ارشد خوندن به کسی پول هم نمیدن (در واقع ازتون پول هم میگیرند) ولی خب دکترا مستقیم اینطور نیست و معمولاً بورسیه یا فاندی میگیرید که هزینههاتون تامین بشه.
سربازی
این مورد با توجه به این که شما خانم هستید، معنی پیدا نمیکنه؛ ولی شاید باورتون نشه که درصد زیادی از بچههایی که دور و من شروع به ارشد خوندن کردند، دلیل اصلیشون همین بود.
اصلاً من معتقدم اگر سربازی به هر دلیلی برداشته بشه، سطح تحصیلات تو کشورمون یکی دو Level افت میکنه.
به نظر من هم دلیل قابلقبولی هست. اخیراً هم مثل این که امریه برای کسانی که تحصیلاتشون کارشناسی هست برداشته شده و از الان فقط ارشدها میتونند از امریه استفاده کنند.
طرح صیاد شیرازی (چه نخبه فناور و چه نخبه دانشگاهی) هم فقط برای ارشدها قابل استفاده است. خلاصه طرف اگر منطقی نگاه کنه، میتونه ببینه که ۲ سال ارشد میخونه و از دو سال سربازی رها میشه.
حالا بر فرض که تو دوره ارشد هیچی هم یاد نگیره. هر چی باشه از لب خیابان وایسادن و پستدادن بهتره. بعدش هم میتونه از طرحهای بنیاد یا امریه یا روشهای دیگه استفاده کنه و مسئله سربازی رو حل کنه.
به نظرم حجم عظیمی از بچههایی که پول میدن و دانشگاه آزاد (ارشد یا دکترا) میگیرن، علتش همین سربازیه. طرف تو یه ادارهای داره کار میکنه و اگر بخواد بره سربازی باید کلاً از کارش استعفا بده. اینه که میگه اشکال نداره، ماهی چند میلیون میدیم دانشگاه آزاد تا ببینیم چه میشود.
از شما چه پنهون، حتی یکی از انگیزههای من برای ارشد خوندن تو ایران همین بحث سربازی بود. بالاخره گفتم فعلاً چند سال این عبث عقبتر بیفته ببینیم فرجی میشه یا نه. که خب برای من فرجی هم شد (و از هفته بعدی میرم آموزشی و بعدش هم پروژه صیاد شیرازی رو انجام میدم).
جمعبندی
جمعبندی حرفهام اینه که خیلی بستگی به شرایطتون داره. خیلی بستگی داره که میخواید در آینده چیکار کنید.
- اگر میخواید اپلای کنید و مقاله ندارید و دانشگاه کارشناسیتون خوب نیست، میتونه تصمیم خوبی باشه.
- اگر میخواید وارد بازار کار بشید و ارتباطات خوبی ندارید (یا در یک شهر دیگه زندگی میکنید) میتونه تصمیم خوبی باشه.
- ولی مثلاً اگر میخواید ارشد بخونید که بعداً دکترا هم همینجا بگیرید، به نظرم بیشتر بهش فکر کنید :)
- و هزار سناریو دیگه که من بلد نیستم.
امیدوارم که پرحرفیهام سرتون رو درد نیاورده باشه.