بنا به قراری که هر ماه با خودم گذاشتم، گزارش ماه تیر رو منتشر میکنم.
در کل این ماه، ماه پرکار و پر از یادگیری بود برام و با این که خیلی بیشتر کار کردم؛ ولی خیلی کمتر خسته شدم!
ویدئوها و فایلهای صوتی
فایل مصاحبه محمدرضا
مجدداً فایل مصاحبه هفت قسمتی محمدرضا شعبانعلی رو دیدم. قبلاً فقط به صورت صوتی گوش داده بودم ولی این ماه تصویری دیدم.
انصافاً لذت بردم و نکات زیادی یاد گرفتم. یکی از اون نکات این بود که «آینده تولید محتوا، Structure یا ساختار هست». یعنی تولید Meta-content. محتوا درباره محتوا. مثلاً این جنس محتواهایی که برای یک مسیر شغلی خاص، استفاده از چه منابعی برای مطالعه و یادگیری مناسب خواهد بود، تو این دسته قرار میگیرند.
قبلاً چند ایده از این نوع محتواها به ذهنم اومده بود ولی فکر میکردم زیاد به درد بخور نیست. الان که محمدرضا میگه خیلی جدیتر بهش فکر میکنم و احتمالاً از این جنس محتواها هم داشته باشم.
فایل گفتگوهای دشوار محمدرضا
اکثر فایلهاش رو کامل گوش دادم و نوتبرداری کردم ولی یکی دوتاش رو هنوز نوتبرداری نکردم. احتمالاً اوایل مرداد اونها رو هم کامل گوش میدم.
آدمیزاد عجب موجودی هست. گفتگو با این موجود عجیب خودش کلی مهارت میخواد.
این مجموعه فایل از اون دسته هست که هم به درد رابطه شخصی میخوره هم به درد محیط کار.
مدلهای زبانی بزرگ
بالاخره فرصتی دست داده شد تا چند تا دوره تخصصی ببینم.
کمی راجع به مدلهای زبانی بزرگ یاد گرفتم و کلی با جناب ChatGPT سر و کله زدم. از یه مدتی به بعد فهمیدم که ازش انتظار بیش از حد داشتم و باید مثل یه بچه دستش رو بگیرم و قدم به قدم راهنماییاش کنم که دقیقاً چه کاری میخوام برام انجام بده.
واقعاً در عرصه تولید نرمافزار یک تحول بزرگ هست. تا همین چند وقت پیش برای یک تسک ساده مثل تشخیص احساس (مثبت، منفی، خنثی) باید یک دیتاست درست میکردیم. بعد یکی میرفت برچسب میزد. همین خودش کلی طول میکشید.
بعد تمیزکردن دادهها دوباره خودش داستان بود. بعد از اون باید مدل آموزش میدید. انتخاب مدل چالش بود. انتخاب هایپرپارامتر چالش بود. خود ارزیابی مدل یه چالش دیگه بود.
نهایتاً هم باید کلی مانیتورینگ انجام میشد که مطمئن باشیم مدل خوب دستهبندی میکنه و خطا نمیکنه. شاید از ابتدا تا انتهای این روال چند ماه طول میکشید.
ولی الان، همه اینها با یک Prompt (ورودی متنی) یه مدل زبانی بزرگ مثل ChatGPT جایگزین شد. فکر میکنم به این ترتیب برنامهنویسی سنتی کاملاً نابود بشه.
هیچ اشکالی هم نداره. به شخصه اصلاً نگران نیستم. اتفاقاً بهتر که نیاز نیست «کار گِل» انجام بدیم. آدم میره یک سری مهارت سطح بالاتر یاد میگیره و تو سطوح دیگهای فعالیت میکنه.
بگذریم. مهمترین دورههایی که این ماه گذروندم اینها بودند:
- State of GPT - Andrej Karparthy
- ChatGPT Prompt Engineering for Developers
- Building Systems with the ChatGPT API
- LangChain for LLM Application Development
داکر
تو شرکت برام جالب بود که چپ و راست با داکر مواجه میشدم. کلا برای محیط صنعتی هیچ چیزی رو جز داکر قبول ندارند.
با داکر Deploy کردن محصول خیلی راحتتره. از اون مفاهیمی هست که هر برنامهنویسی لازمه بلد باشه.
در این زمینه حس کردم که داکر رو خیلی خوب بلد نیستم و بعضی مفاهیمش رو نمیفهمم برای همین یه ویدئوی خیلی خوب پیدا کردم و با دقت دیدم.
این ویدئو رو دیدم و انصافا لذت بردم. تو چهار ساعت حجم زیادی از مطالبی که راجع به داکر باید بدونیم رو بهمون میگه.
راستش اولین کورسی هست که میبینم که یکی تونسته یه مفهومی رو بهتر از ماش منتقل کنه؛ قبلاً دوره داکر ماش رو دیده بودم و آنقدر برام جا نیافتاده بود.
همچنین در زمینه مهارتهای DevOpsی هم با کانال DevOps Hobbies آشنا شدم و چند تا ویدئو ازش دیدم.
کتابها
کتاب ذهن بیحصار (دکتر لشکر بلوکی)
این کتاب رو خیلی قبلتر هدیه گرفته بودم. باز کردم و جذبش شدم. کتاب کوتاه و مفیدی هست. هر فصل اون دو صفحه است و راجع به یک موضوع تقریباً مجزا صحبت میکنه. هر کدوم از این موضوعات جداگانه ارزش فکرکردن دارند.
فقط به نظرم میاد کاش کمی مطلب بیشتر بهش پرداخته میشد. این رو باید در گوشی بگم؛ چون قاعدتاً جوابش اینه که خب خودت برو بنویس!
هنر خوب زندگی کردن
این کتاب رو ماه پیش هم جلو برده بودم. تم این کتاب دقیقا مثل کتاب ذهن بیحصار هست. از اون کتابهایی هست که باید آروم آروم خوندشون و موضوعاتش تا حدی از هم مستقل هستند.
آخرین سخنرانی (رندی پاش)
کتاب آخرین سخنرانی رندی پاش رو خوندم. کتاب سراسر درباره شوق و عشق به زندگی مردی هست که میدونه داره میمیره.
قبلاً ویدئو The Last Lecture رو تو یوتیوب دیده بودم و محمدرضا هم در موردش مطلبی نوشته.
برای همین کتابش رو خوندم. کتاب انگار کاملا برای خانوادهاش نوشته شده و داخلش از تجربیات و داستان های شخصی گفته شده.
رندی پاش از این نظر که میدونست کی میمیره خوششانس بوده و تونسته کلی یادگار از خودش به جا بگذاره.
تفاوت این کتاب با بقیه کتاب ها اینه که نویسنده همه کتابها میدونن بالاخره میمیرن اما کمتر کسی میدونه که به زودی (مثلاً ۳ ماه دیگه) میمیره و این مطلب روی کل کتاب سایه انداخته.
متمم
این ماه نسبتاً بیشتر متمم خوندم و فعالیت داشتم. بیشتر راجع به ارزش آفرینی مطالعه کردم.
با این که تقریباً همه درسهای تفکر سیستمی و مدل ذهنی رو خوندم ولی هنوز پروژههاشون رو انجام ندادم. اینجا مینویسم که تعهد بیشتری به انجامشون داشته باشم.
روتینها
این ماه نسبتاً منظمتر بودم. تقریباً هر روز بین ۶.۵ تا ۷ بیدار شدم و هر شب تقریباً ۱۲ خوابیدم. تقریباً صبحها یک روز در میان حمام رفتم.
روزانه بصورت میانگین ۱۰ ساعت کار کردم ولی با این که خیلی بیشتر از دوران دانشگاه بود، خسته نشدم.
به نظرم میاد خستگی بیشتر به ذهن آدم برمیگرده. وقتی آدم با خودش فکر میکنه که یه کاری عبث هست و به درد هیچی نمیخوره، یک ساعت هم روش وقت بذاره خسته میشه.
ولی وقتی به کارش علاقه داشته باشه خستگی چندان معنا نداره.
ناموفقها
- مجدداً این ماه پیاده روی نداشتم. سعی میکنم از ماه بعد یکی دو ساعت بعد از این که از سر کار میام خونه، برم پیادهروی.
- این ماه برخلاف ماههای قبل گزارشنویسی روزانه و هفتگی منظم نداشتم.