دومین ماه سال ۱۴۰۴ هم تموم شد.
در مجموع حس خوبی از این ماه ندارم. به نظرم ماه بیفایدهای بود. تو این ماه اکثراً تمرکز نداشتم و بسیار کم نوشتم. چه روزانه و چه هفتگی. کلاً فهمیدم وقتهایی که کم مینویسم و کم با خودم خلوت میکنم ذهنم آروم نمیشه.
کلاً به نظرم میاد تو عصر جدید، «مصرف محتوا» به خودی خود نه تنها ارزش نداره؛ بلکه حواس آدم رو پرت میکنه. مصرف هدفمند محتوا هست که مفیده و تنها راه هدفمند کردنش، نوشتن و فکر کردن به خودمون هست.
مدتی هم داشتم به قطعی برق عادت میکردم. تقریباً یک سالی هست که اینجا مستأجر شدیم اما به طرز عجیبی برق ما هیچوقت قطع نمیشد. ولی از این ماه دوباره روزی یکی دو ساعت قطعی برق برامون درست کردند.
ناراحتیاش برام اینه که بخشی از قضیه مدیریته. بخشی از قضیه هم حماقته که حاضر نیستند ساعت رو جلو عقب کنند. خب اگر مرکز پژوهشهای مجلس خودشون (!) میگه که جلو عقب کردن ساعت باعث میشه که حتی کمی مصرف انرژی کمتر بشه چرا باید جلوش رو بگیرند؟ اگر هم هیچ تأثیری نداره که چرا ساعت همه ادارات رو جلو عقب کردند؟
مصرف محتوا
راجع به کتاب، کتاب «همه دروغ میگویند» رو خوندم. چیزی که من یاد گرفتم اینه که ما دائما در حال تولید فرضیه هستیم. اما فقط فرضیههایی میتونند معتبر باشند که داده هم تأییدشون بکنه. وگرنه تولید فرضیه و توجیهکردن اتفاقات کار بسیار سادهای هست.
به طرز عجیبی، کلی ویدئو یوتیوب راجع به مسائل کنکور ریاضی کارشناسی دیدم. میدونم که احتمالاً به دردم نمیخوره ولی بازم برام جالب بود. خصوصاً این که فهمیدم من چقدر ریاضی رو سختش میکردم. اینها یه سری سؤالات رو صرفاً با «نقاله» حل میکنند! جدای از اون کمی از ریاضیات دبیرستان برام مرور شد و جالب بود.
این کانال رو هم خیلی دوست داشتم.
نمایشگاه کتاب تهران رو هم شرکت کردم و چیز دندانگیری نبود. فکر میکنم نویز دولتی نمایشگاه انقدر زیاد بود که بهتره سالهای بعد فقط مجازی شرکت کنم.
متمم هم بسیار کم خوندم. سعیم اینه که از ماه بعد یوتیوب رو کم کنم و به جای اون متمم ببینم.
مدتی هم درگیر فیلم Game of Thrones بودم. انصافاً فیلم قشنگی بود و نتونستم ولش کنم؛ اما حس من نسبت بهش مثل بقیه فیلم و سریالهاست. عبث. بیفایده. اتلاف وقت.
دفاع سربازی
چند روزی رفتم تهران و بالاخره دفاع پروژه سربازی رو انجام دادم. البته شیرینیاش رو هم دادم! فکر میکنم ۲ ۳ ماه طول بکشه تا پایان کارم به «داعا» اعلام بشه و ۲ ماهی هم داعا معطل میکنه. ممکنه تا شهریور کارت پایان خدمت بدستم برسه. البته اگر همه چی خوب پیش بره و مشکل اداری پیش نیاد.
دوست دارم کارت رو بگیرم که بتونم یه مسافرتی به کشورهای اطراف داشته باشم. جای دور نه. همین ترکیه و ارمنستان و اینها. اما قطعاً عراق و عربستان نه.
هوش مصنوعی
از نظر کاری درگیر پایپلاین یادگیری ماشین بودم. راجع به ابزارهای مختلف میخوندم و این که بهتره از چه مجموعه ابزارهایی استفاده کنم. نهایتاً هم سادهترین چیزی که مسئله رو حل کنه برداشتم.
برای مدیریت زمانبندی تسکها از Gitlab Pipeline Schedules استفاده کردم و با ترکیب MLFlow و Google Colab Enterprise سعیم اینه که کل قضیه رو جمع کنم. با این که جاهای مختلف راجع بهش خوندم اما تا حالا پایپلاین کامل یادگیری ماشین رو انجام ندادم و برام جذابه که خودم انجام بدم.
بسیار هم با مدلهای زبانی کار کردم و هر چی جلوتر میره، بیشتر یاد میگیرم که چطوری باید ازشون کار بکشم.
سلامتی
هنوز روزه مداوم رو مرتب انجام میدم. حالا بعضی روزها بازه زمانیش بیشتره و بعضی روزها کمتر. ولی چندان پایبند به کتوژنیک نبودم. میوههای تابستانی خیلی خوشمزه هستند. اصلاً از قدیمالایام تابستان فصل ذخیره و زمستان فصل استفاده از ذخایر بوده.
با این حال، تقریباً هفتهای سه جلسه باشگاه رو میرم. طبق برنامه ورزشی که از مربی گرفتم، جلو میرم. متوجه شدم که دستهام خیلی ضعیفتر از پاهام هست. شاید تأثیر پیادهروی باشه. شکم و کمرم هم عملاً عضله خیلی کمی داره.
راستش هنوز مطمئن نیستم که بخوام و حوصله داشته باشم که باشگاه رو بصورت مستمر و پیوسته ادامه بدم. هیچ بحثی نیست که عضلهسازی (و ورزش به هر طریقی) برای بدن مفیده؛ اما این که حوصله داشته باشم سالها انجامش بدم، بحث دیگهای هست.
یک بار هم بعد از استخر رفتم «زورخانه» و مدتی تماشاشون کردم. جالبن. ورزش گروهی زیبایی هست. فقط هم ورزش خالی نیست. بخش مهمیش فرهنگ سنتی ایرانی هست. آدم یاد مرام و پهلوانی و دین و مردانگی و اینطور بحثها میافته.
اکابر
گفتم یک تصویر دیگه از اکابر هم براتون بگذارم. اکابر خیلی تخمه دوست دارند. کافیه یه عدد تخمه دست بگیرم. از صد فرسنگی میپرن که تخمه رو بخورند.
به طرز عجیبی چوب هم دوست دارند. حالا من عکس نردبونهاشون رو ماههای بعد میگذارم ولی ما براشون نردبون گرفتیم که ازش بالا برن اما نردبون رو میسابند و از در و دیوار قفس بالا میرن.
تا ماه بعد بدرود!