به سبک و سیاقی که از پارسال شروع کردم، گزارش توسعه فردی ماهانه‌ام رو منتشر می‌کنم.

کتاب‌ها

کتاب ژن‌خودخواه رو تا حد زیادی خواندم و قسمت‌های کوچیکی‌اش مونده که می‌گذارم بعداً شاید بخونم. به نظرم ریچارد داوکینز (نویسنده کتاب) حرف کم آورده و دیگه حرفاش تکراری شده.

کتاب تفکر کند و سریع هم یه بخش‌هایی ازش خوندم. جالب بود.

کتاب پیچیدگی ملانی میچل رو شروع کردم. اول ترجمه‌اش رو گرفته بودم که خب یک افتضاح به تمام عیار بود و بعدش گفتم ولش کن. نشستم انگلیسی خواندم.

همچنین یه قسمت‌هایی از کتاب Deep Learning رو خوندم.

تو زمینه کتاب مشخصه که هنوز سلیقه خاصی پیدا نکردم. مثل مرغ پرکنده، کتاب‌های مختلف رو نوک می‌زنم ببینم با کدوم حال می‌کنم.

محمدرضا و متمم

همون‌طور که می‌دونید، پایه ثابت برنامه یک سال گذشته من محمدرضا شعبانعلی و سایتش متمم بوده.

این ماه به فایل‌های صوتی محمدرضا درباره «پیتر دراکر» گوش دادم. به نظرم مهم‌ترین چیزی که یاد گرفتم، «اهمیت سوال پرسیدن» هست. دراکر معتقد هست، سؤال درست از جواب خیلی مهم‌تره.

همچنین فایل‌های صوتی «ویژگی‌های انسان تحصیل کرده» رو گوش دادم‌.

این فایل‌ها رو تو مسیر رفت و برگشت، روی موتور گوش دادم. پس به نظرم چندان خوب یاد نگرفتم‌شون و گوسفندنگری رو لحاظ نکردم! اینه که می‌خوام مجددا سر فرصت گوش بدم و نوت برداری کنم.

خداحافظ آفریقا

پادکست رو از گزارش ماهانه آقای مشیرفر پیدا کردم. این پادکستی هست درباره اجدادمون. یک پادکست ناب با حس ناب و صدای ناب‌تر. از اون صداهایی که آدم فقط می‌خواد گوش بده و لذت ببره.

احتمالاً هممون داستان‌های زیادی راجع به منشا حیات و اجدادمون شنیدیم. اما خب همشون داستان هستند و باید در همون اندازه داستان بهشون بها داد. تنها داستانی که ارزش شنیدن داره، داستانی هست که علم مطرح می‌کنه.

در این پادکست راجع به دیگر انسان‌ها (مثل هوموارکتوس و هوموهابیلیس و نئندرتال‌ها) شنیدم و یاد گرفتم منشأ همه ما از آفریقاست. تمام این بحث‌های نژادی در مورد تفاوت انسان‌ها هم بی‌معنا هستند و ما عملاً هممون یک گونه هستیم.

به جز پادکست‌های محمدرضا (که هر بار گوش میدم باز هم یاد می‌گیرم)، یاد ندارم پادکستی رو دو بار گوش داده باشم. معمولاً برام تکراری میشه و حوصله‌ام سر میره. اما این پادکست یه چیز دیگه بود. به خاطر همین پادکست رفتم کتاب «انسان خردمند» یووال نوح هراری رو هم گرفتم که بخونم.

دامنه اثر

روز به روز دارم بیشتر به این باور پیدا می‌کنم که آدمیزاد باید روی زمینه‌ای کار کنه و حرف بزنه که می‌تونه (یا می‌خواد) اثر داشته باشه.

تو این ماه اخبار مختلفی وجود داشت که خب احتمالاً مطلع هستید. قبلاً بصورت ناخودآگاه صرفاً جذب اخبار می‌شدم و می‌رفتم تحلیل‌های این و اون رو می‌خوندم و سعی می‌کردم بفهمم چه خبره.

الان به خودم میگم که به تو چه؟ چرا میری چیزی رو می‌خونی که هیچ کاری نمی‌تونی بکنی؟ اون تحلیل‌گری که این‌ها رو تحلیل می‌کنه، از این راه پول درمیاره. اون تخصصش اینه. دغدغه‌اش اینه. ولی تو چی؟

دوست دارم اگر هم چیزی دغدغه‌ام میشه، دغدغه طولانی مدت باشه و مدت‌ها روش فکر کنم. نه این که یک روز راجع به اسرائیل بخونم، فرداش راجع به بیت‌کوین. پس‌فرداش هم هر چی ترند شد!

دکتر رنانی یک حرف قشنگی می‌زنه و میگه «اخبار باید به سراغ من بیاد. من سراغ اخبار نمیرم. اخبار زباله است» و خب من حرفش رو قبول دارم.

به همین خاطر خوشحالم که تو هیچ کانال خبری‌ای عضو نبوده و نیستم و دنبال هم نمی‌کنم. به نظرم اگر من تو همون زمینه‌ای که بلدم و می‌فهمم، کار کنم تاثیرات خیلی عمیق‌تر و بهتری خواهم گذاشت‌.

سرشت و سرنوشت: استفاده بهینه از اختیار حداقلی | روزنوشته‌های محمدرضا شعبانعلی

پادکست هوش مصنوعی

چند وقتی هست این ایده تو سرم می‌چرخه که یک پادکست درست کنم و راجع به مفاهیم صحبت کنم. فکر می‌کنم، می‌تونم خیلی از مباحث رو به زبان ساده و قابل‌فهم توضیح بدم، بدون این‌که وارد پیچیدگی‌های ریاضی بحث بشم.

از همین ایده «ایستگاه هوش‌مصنوعی» متولد شد. دو قسمت هم ازش منتشر کردم.

اینجا یک اشتباه هم انجام دادم که داشت باعث میشد پادکست در نطفه خفه بشه. من از بچگی یاد گرفتم که مشورت‌گرفتن از بقیه، همیشه و همه‌جا خوبه. الان متوجه میشم لزوماً این‌طور نیست. تو این مورد خاص مشورت‌گرفتن از بقیه باعث شده بود که اصلاً نخوام کاری بکنم.

یکی گفت که «مهم اینه که پادکست موزیک جذاب داشته باشه (پس باید پول بدی موزیک بخری)». اون‌ یکی گفت «مهم‌ترین چیز در پادکست اینه که بهش فکر کنی مارکتینگ‌اش رو چطور انجام بدی». اون یکی گفت «سعی کن به پلن درآمدی‌اش فکر کنی». اون یکی گفت «باید حتماً میکروفون بخری. بدون میکروفن حرفه‌ای نمیشه».

منم نهایتاً به این نتیجه رسیدم که اصلاً نخواستیم. پادکست به من نیومده.

ولی بعد از یکی دو هفته گفتم که بگذار به روش خودم عمل کنم. روش خودم همون روشی هست که در این وبلاگ هم پیش گرفتم. این وبلاگ جامعه هدف نداره. جامعه مخاطب نداره. مارکتینگ نداره. هیچی نداره. یه چیزهایی تو ذهنم میاد راجع بهش حرف می‌زنم. همین. تهش اینه که اگر کسی نخواست و خوشش نیومد، نمی‌خونه.

پادکست هم همینه. فکر می‌کنم آدم نباید در اوایل کارش انقدر از بقیه مشورت بگیره و ببینه نظر بقیه چیه. مشخصه که نظر بقیه در مجموع منفی یا در بهترین حالت خنثی است. آدم باید کار رو شروع کنه، در طول زمان انقدر کار چکش‌کاری میشه که کار درمیاد.

در مورد پادکست زیاد گفتم. اینم بگم که این ماه با جناب Jeremy Howard آشنا شدم و کورس Fast AI جناب رو شروع کردم و احتمالاً در ماه‌های بعد درگیر یادگیری مدل‌ذهنی و روش فکرکردن این جناب باشم.

ببینیم که چه شود.

ماه آینده

برای ماه بعد هم تقریبا میشه گفت که توقع ندارم بتونم چندان کار مفیدی انجام بدم؛ چون فردا عازم دوره آموزشی مقدس (!) سربازی هستم و خب انتظار نمیره سرباز بتونه کلاً کار مفیدی انجام بده. همین که بگذره کافیه :)