به آخر ماه خرداد رسیدیم و وقت این شده که گزارش توسعه فردی این ماه رو منتشر کنم.

اگر بخوام خیلی خلاصه راجع به خودم و احوالاتم بگم، از نتیجه تصمیم برگشت به یزد خیلی راضیم و واقعیتش اصلاً فکرشو نمی‌کردم انقدر بتونم خوب به کارهام برسم و اهدافم رو پیگیری کنم (و در عین حال ول هم نچرخم).

عجیب‌تر این که کله‌ام خیلی کار می‌کنه و زیاد حرف می‌زنه. انگار تازه داره نفس می‌کشه.

متمم و «از کتاب»

تو متمم راجع به تصمیم‌گیری و حل‌مسئله مطالعه کردم. کم‌کم دارم دوره مذاکره رو شروع می‌کنم.

همچنین کمی چرخیدن تو متمم برام سخت بود. برای همین اینجا یک صفحه درست کردم که ازش وارد متمم میشم. همون لیست درس‌های متمم هست ولی با سلیقه من (که تغییرش هم میدم).

دسته‌بندی درس‌های متمم | گاه‌نوشته‌های امیرپورمند

کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی رو هم خوندم و لذت بردم. تصمیم گرفتم که یک سری از کتاب‌ها و نویسنده‌هایی که محمدرضا تو کتابش معرفی کرده رو یه نگاهی بندازم و ببینم با کدوم‌هاشون ارتباط برقرار می‌کنم که بتونم به قول محمدرضا «کتاب» بخونم نه «مکتوب».

پادکست

این ماه خیلی بیشتر و بهتر روی پادکست کار کردم. یعنی اولاً روی متن تمرکز خیلی بیشتری گذاشتم. اینطوری کلی چکش‌کاری می‌کنم تا متن اولیه دربیاد، بعد از روی اون دوباره می‌خونم و پادکست رو ضبط می‌کنم. ولی عیناً همون‌ها رو نمیگم و هر چی دلم بخواد میگم (حدوداً با همون معنا). اینه که پادکستم متفاوت‌تر و شاید بعضی‌ جاها بهتر از متن شده.

خلاصه دو قسمت پادکست رو منتشر کردم و صادقانه بگم «اولین» قسمتی که کاملاً ازش راضی بودم، قسمت هشتم بود. از قسمت نهم هم راضی بودم. خوبی این روش اینه که این‌طوری دو بار محتوا خلق میشه؛ یک بار هنگام نوشتن متن پادکست و بار بعدی هنگام ضبط اون.

سعیم هم بر این بوده که برخلاف قبل همین‌طوری صحبت نکنم. قبلش میرم پیپر می‌خونم و بعدش میام خلاصه‌اش رو به زبان ساده میگم. الان که فکر می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که قسمت‌های اول رو خیلی خیلی بهتر میشد ضبط کرد (و احتمالش هست این‌کار رو انجام بدم).

خیلی وقت بود که به معنای واقعی کلمه Paper نمی‌خوندم و نهایتاً بلاگ افراد راجع به موضوعات تخصصی‌ رو می‌خوندم. این که برای ضبط پادکست به سمت خوندن Surveyهای پدر مادردار رفتم اتفاق میمونی و مبارکی هست.

دارم فکر می‌کنم که متن هم انواع مختلف داره و علت این که من مقاله‌های هوش مصنوعی رو دوست نداشتم این بود که اکثراً کاری که انجام میدن پیچیده نیست. ولی با پیچیده‌ترین کلمات بیانش می‌کنند و لقمه رو ۱۰ دور می‌چرخونند تا حرف‌شون رو بزنند. به نظرم خیلی از مقالاتی که در بهترین ژورنال‌ها و کنفرانس‌های هوش مصنوعی چاپ میشن هم همین‌طورن. البته الان به نظرم میاد که رویکردم اشتباه بوده. صرفاً مقالات اشتباهی رو می‌خوندم (که کم هم نیستند).

در ضمن بالاخره با یکی از دوستانم گفتگو کردم و ضبطش کردم و همین الان دارم با Adobe Premiere ور میرم، ببینم چیکارش می‌شه کرد. تو این چند وقت با ادیت صدا (داخل Adobe Audition) کاملاً اوکی شدم و ادیت هر قسمت که قبلاً برام حداقل ۵ ۶ ساعت طول می‌کشید به یک ربع کاهش یافته؛ یعنی اکثر وقتم رو به جای ادیت محتوا روی تولید محتوا می‌گذارم (البته پریمیر رو چندان نمی‌فهمم و هنوز در حال یادگیری‌ام).

یوتیوب

تو این ماه تعداد زیادی کانال یوتیوب با محتواهای ارزشمند پیدا کردم. هر کدوم کاربرد خاص خودشون رو دارند. یکی برای ورزش‌کردنه (که بهش می‌پردازم). اون یکی مستندهای عمیق و نسبتاً طولانی درست می‌کنه.

جیمز جانی (James Jani): از طریق توئیتر یاورمشیرفر با این آقا آشنا شدم و مبهوت کیفیت ویدئوهاش شدم. کاملاً مشخصه که ویدئوهاش لول دیگه‌ای هستند با ویدئوهای عادی اصلاً قابل مقایسه نیستند. موضوع ویدئوها هم شبکه‌های هرمی و NFTها و رمزارز و بیت‌کوین بود که خیلی دوست داشتم.

کانال MagnatesMedia: این رو هم خیلی دوست داشتم. بعضی ویدئوهاش مثل درس‌های «داستان‌های کسب و کار متمم» هست. تاریخچه یه کسب و کار رو توضیح میده و درس‌هایی که میشه ازش یاد گرفت رو میگه.

Why Netflix is Collapsing: The Truth About Netflix’s Empire

دو چیز راجع به این مستند خوشم اومد. یکی «استراتژی تمرکز» بود که فهمیدند به جای این که تمرکزشون رو روی سرویس‌های جانبی نتفلیکس بگذارند، بهتره بصورت متمرکز روی بهتر کردن «بیزنس مدل اصلی نتفلیکس» سرمایه‌‌گذاری کنند.

و دوم این که آخر ویدئو میگه که هدف تمام این شبکه‌های اجتماعی، سرویس‌های استریم محتوا و خیلی از سرویس‌های دیگه، فقط و فقط «توجه» ما هست. به خاطر همینه که نتفلیکس حتی بازی‌‌های ویدئویی رو هم رقیب خودش می‌دونه؛ چون بالاخره اون هم بخشی از توجه ما رو می‌گیره.

ناوال راویکانت

راجع به ناوال راویکانت خیلی وقته که از دوستان مختلف چیزهای خوبی شنیدم. این ماه به طور خاص، از طریق امین کاکاوند و امین آرامش و یاور مشیرفر مجدداً بهم یادآوری شد که ببینم این آدم چی میگه.

فعلاً چند ساعتی همراه حرف‌هاش شدم و لذت بردم. راجع به همه چی هم حرف می‌زنه.

Naval Ravikant - 11 Rules For Life (Genius Rules)

البته این ماه برخلاف ماه‌های قبل جدای از این بحث‌ها قدری هم بحث‌های مرتبط با انتخابات رو دنبال کردم. و متأسفانه آدم هر چی این بحث‌ها رو دنبال کنه، بیشتر اعصابش خرد میشه. تهش هم «هیچ» فایده‌ای نداره.

زبان انگلیسی

دوست داشتم راجع به این هم حرف بزنم چون به نظرم پیشرفت خوبی داشتم؛ یعنی نسبت به دو ماه پیش که کار رو شروع کردم، الان خیلی راحت‌تر و روان‌تر می‌تونم انگلیسی صحبت کنم و مثلاً می‌تونم بدون مشکل خاصی چندین ساعت با بچه‌ها صحبت کنم.

مهارت Listening چیزی بوده که همیشه به واسطه آموزش‌های یوتیوب که می‌بینم، نسبتاً خوب بوده (ولی هنوز اخبار خیلی سریع یا خیلی از جک‌هایی که میگن رو نمی‌فهمم).

ولی مهارت Speaking اینطوریه که به قول یکی از اساتید زبانم «If you don’t use it, you lose it» و واقعاً هم تو این چند سال خیلی ضعیف‌تر شده بودم. قبل از اون، آخرین باری که بصورت جدی انگلیسی صحبت می‌کردم، یه کلاس انگلیسی بود که چندین سال پیش به نوجوانان تدریس کردم و فهمیدم که چقدر تو تدریس انگلیسی افتضاحم :) و دیگه هم سمتش نرفتم.

ابزارهای جدید

الان بصورت میانگین روزانه تقریباً ۱۰ ساعت با لپ‌تاب کار می‌کنم و هر چند وقت یک‌بار هم یه سری ابزارهای جدید نصب می‌کنم. الحق و الانصاف که از حجم عظیم نرم‌افزارهایی که صرفاً روی مک نصب میشه، متعجب شدم. به نظر میاد ویندوز اگر کاری نکنه، کم‌کم بازارش رو از دست بده؛ چون بخش بزرگی از استفاده از یک سیستم‌عامل به نرم‌افزارهایی وابسته است که به اون سیستم‌عامل وابسته هستند.

جدای از این با دو تا پروژه متن‌باز به شدت جذاب آشنا شدم. یکی Dify که عملاً کاری که تو شرکت انجام می‌دادم رو متحول می‌کنه؛ البته انتظارش رو داشتم که جنس کارم کم‌کم عوض بشه ولی نه انقدر زود. حدس می‌زنم که دیری نیست که کل دانشی که تو این حوزه بدست آوردم، قدیمی بشه.

دومین ابزار مفید، Caddy هست که به عنوان یک Reverse Proxy استفاده میشه و عملاً جایگزین Nginx و Traefik هست. ولی راه‌اندازی Nginx همیشه برام سخت بوده و این خیلی کار رو راحت کرده.

سومین، Qi FM هست که هنگامی که دارم کار می‌کنم، صدای محیط و صدای پرندگان و این‌ها رو پخش می‌کنه. یا ابزارهای کوچک و مفید دیگه‌ای که پیدا کردم و فکر می‌کنم توضیحش تو اینجا حوصله‌تون رو سر می‌بره. اینه که یک پست مفصل و جداگانه در موردشون می‌نویسم.

سلامتی و ورزش و چیزهای دیگر

تو یکی از توییت‌های یاور مشیرفر، کتابچه‌ای به نام «قواعد خوردن» اثر مایکل پولان پیدا کردم که خوندنش جالب بود. خصوصاً برای من که از وقتی که اومدم یزد، مصرف فست‌فودم بیشتر شده. یک دلیلش اینه که فست‌فود تهران رو اصلاً دوست نداشتم و هر بار می‌خوردم، دوباره مطمئن می‌شدم که نباید بخورم. ولی فست‌فود‌های یزد رو خیلی دوست دارم.

تو هفته آخر این ماه با شخصی که «استاد» صداش می‌کنم، کلی ورزش هوازی انجام دادم. ورزش‌هاش نسبتاً ساده هستند ولی حتماً بعدش لازمه یه دوش بگیرم (کانال BodyProject).

همین دیروز رفتم سازمان خون و خونم رو اهدا کردم. گروه خونی من O+ هست و این‌طور که میگن به درد خیلی‌ها می‌خوره. تهران هم چند بار پیش اومد که گفتم برم خون بدم اما انقدر شلوغ بود که بی‌خیال شدم.

۲ الی ۳ هفته هم درگیر یک عدد کک بودیم که اومده بود خونمون و تمام بدنم رو گزیدند. البته تو یزد بهش میگن کَتْکْ. این برخلاف روال گویش یزدیه (که معمولاً سعی می‌کنه همه چی رو خلاصه کنه)؛ شاید به خاطر این که به این نتیجه رسیدند زیادی دست کم‌اش گرفتند.

نمی‌دونم چرا. ولی کک خون من رو خیلی دوست داره و من هم اصلاً و ابداً وقتی تو بدنمه متوجه نمیشم. یعنی قشنگ سرفرصت و عمیق کارش رو انجام میده و بعد از چند وقت که خارش‌ها شروع میشه، متوجه میشم که چه گیری افتادم.

بعد جالبه که طول کک نهایتاً ۴ میلی‌متره. حالا باید ببینم بعد از جنگ با سوسک‌ها و حشرات موذی دیگه بر جنگ با کتک هم فائق میام یا نه😅 البته فعلاً که یه هفته‌ای هست نمی‌دونیم کجاست. ولی این‌ها باز هم میان و موجودات موذی‌ای هستند.