اولین ماه سال هم به پایان رسید و وقتش رسیده که نگاهی به عقب بندازم و ببینم که این ماه چه کردم. آخر هر ماه انگار پرونده اعمالم رو می‌سازم و میرم جاهای مختلف رو نگاه می‌کنم ببینم چه کردم.

در کل فصل بهار و خصوصاً فروردین رو دوست دارم. اینجا دو تا ماه فروردین و مهر هوا خوبه. تابستون زیادی گرمه و زمستون بیش از حد سوزناک.

در مجموع نسبت به این ماه حس خوبی دارم و راضیم. همین مگه کافی نیست؟

کتاب‌های همراهم

چند تا کتاب بود که بهشون نگاه انداختم. یکی کتاب دید اقتصادی بود که مجدداً مدتی باهاش وقت صرف کردم.

فصل‌هایی از انسان خردمند یوآال نوح هراری رو هم مطالعه کردم. همون‌طور که محمدرضا میگه آدم چندان دقیقی نیست اما با همه اغراق‌های نادرستش، تجربه همراهی در تاریخ انسان جالبه. اگر از حق نگذریم، قدرت داستان‌پردازی‌اش بسیار خوبه.

کتاب «همه دروغ می‌گویند» هم بدک نبود. برام قابل‌توجه بود که همین تحلیل داده (Data Analysis) که من دست‌کمش گرفته بودم، چقدر می‌تونه کاربردی و به دردبخور باشه. تو ذهن من بطور ناخودآگاه یک باوری بود که کارهای آنالیز داده دیگه تموم شدن و الان دوران یادگیری ماشینه. در حالی که واقعاً این‌طور نیست.

چند تا کتاب هوش مصنوعی و ریاضی هم بود که در خدمت‌شون بودم:

  • کتاب Deep Learning بنیجو
  • ریاضیات یادگیری ماشین (Mathematics for Machine Learning)
  • الگوریتم اصلی (The Master Algorithm)

برام جالبه که انقدر به ریاضیات علاقه دارم. علی‌الاصول این علاقه می‌بایست وقتی وارد صنعت بشم، کم میشد و کم‌کم از بین می‌رفت. اما نه. عمیقاً از زبان ریاضی لذت می‌برم.

حس می‌کنم اون‌هایی که ریاضی رو دوست ندارند، معلم خوب نداشتند وگرنه مگه میشه این همه زیبایی رو دید و لذت نبرد. همین الان هم دو تا کتاب ریاضی و هوش مصنوعی دیگه تو راهن و همین روزاست که پست بیاره:

  • All the math you missed
  • Understanding Deep Learning مخصوصاً برای کتاب اولش خیلی ذوق دارم و همین الان هم با لپ‌تاب بخشی‌اش رو خوندم. ولی با لپ‌تاب نمیشه زیاد خوند و کتابی که بتونم هایلایت کنم و خط‌خطی کنم یه چیز دیگه‌ است.

متمم و محمدرضا

اخیراً تمرکز خاصی روی متمم ندارم. این‌طور شده که هر درس جدیدی بیاد می‌خونم اما این که پیوسته برم درس خاصی رو بخونم و دنبال کنم، نیست. با این حال چند تا از فایل‌های صوتی «توصیه‌هایی برای مدیران» رو گوش دادم.

دوباره هم وقت گذاشتم و دارم دوره هدف‌گذاری رو مرور می‌کنم. به نظرم یکی از مشکلات من که خیلی باید روش وقت بگذارم تا حل بشه، همین بحث هدف‌گذاریه.

نمی‌دونم تأثیر خوندن وبلاگ محمدرضاست یا متمم یا هر دو. ولی این ماه با واژه‌ها و لغت‌ها زیاد ور رفتم. از یه طرف فرهنگ لغت فارسی و از طرفی مریم وبستر. به طرز عجیبی برام جالب شده. به تفاوت واژه‌ها دارم دقت می‌کنم و سعی می‌کنم بفهمم.

البته برای انگلیسی، همه‌چیز بسیار شفاف و دقیقه و لغت‌نامه‌های مختلف جایی برای ابهام نمی‌گذارند. تا جایی که دقیقاً تو thesaurus هاشون توضیح میدن که تفاوت کجاست.

تو فارسی یه کم شلخته‌تره و به نظر باید یه جاهایی خودمون حدس بزنیم. ولی در کل بازی جالبی شده برام. فکر کنم روزی یک ساعت تو لغت‌نامه‌ها سیر می‌کردم. یه سری لینک هم می‌گذارم که به نظرم بهترین‌ سایت‌ها برای همین کار هستند:

فایل‌های صوتی و یوتیوب

چیزهای مختلفی دیدم. یه سری لینک‌هایی که دوست داشتم رو اینجا هم می‌گذارم (انگلیسی‌ها):

اینجا بگم که استاندارد MCP که اخیراً اومده به نظرم بسیار مهمه و خوب هم تونسته خودش رو به عنوان یک واسط بین LLMها و APIها جابیندازه. واقعاً هم مبتکرانه و زیباست. به نظرم به جای کتابخانه‌های بیخودی مثل Langchain (که خیلی هم هایپ شده و فکر می‌کنند خوبه)، آدم خوبه وقت بگذاره این رو یاد بگیره (+ و +).

همچنین مستند AlphaGo رو که گذاشتم واقعاً توصیه می‌کنم. راجع به مسابقه هوش مصنوعی با انسان در بازی Go هست. خیلی قشنگ بود و نیازی هم نیست چیز خاصی بلد باشید.

فارسی‌ها:

ماه قبل آقای خاوری در گزارش بهمن بهم کانال آرته باکس یوتیوب رو معرفی کردند که داخلش مصاحبه با شخصیت‌های بزرگی مثل مصطفی ملیکان و دکتر نیلی هست. از گوش دادنش لذت بردم.

تو تاریخچه یوتیوبم، کمی هم فیلم‌های راجع به مذاکره ایران و آمریکا دارم که از هیچ کدوم خوشم نیومد. کاش ندیده بودم و وقتم رو به روش بهتری مصرف می‌کردم. هیچ فایده‌ای هم جز اعصاب‌خردی نداره.

هوش مصنوعی

کمی هم دارم در باب یادگیری تقویتی (Reinforcement Learning) مطالعه می‌کنم. به نظرم شاخه‌ای از یادگیری ماشین که هنوز خیلی جای کار و پتانسیل رشد داره، همینه.

برای همین یه کم وقت گذاشتم و بازی حکم رو در rlcard پیاده‌سازی کردم که بعداً وقت بگذارم و یه چند تا مدل آموزش بدم. حکم و قفون و شلم نسبت به Go بازی‌های ساده‌تری هستند اما به هر حال کنجکاو شدم که ببینم بهترین استراتژی‌های بازی کردن چیه. در حینش هم بصورت عملی با RL آشنا میشم. شاید هم یک آنالیز از این بازی‌ها ارائه دادم.

به نظرم میاد امسال شاید بیشتر روی کتاب‌های پایه‌ هوش مصنوعی تمرکز کنم و مفاهیم رو عمیق‌تر یاد بگیرم.

راجع به LLMها البته احساسات متناقضی دارم. هم خوشحالم و هم نگران.

قبلاً گفتم محمدرضا شعبانعلی یک تمرین خیلی خوب به نام «لطفاً طولانی‌تر بنویس» معرفی کرده بود‌. این ماه یه روش دیگه هم یاد گرفتم. حرفام رو طولانی می‌نویسم و بعد میدم به Grok و میگم ازم سوال بپرسه و به چالشم بکشه. کار جالبی هست و نتیجه‌اش هم برام خیلی خوب بود. فقط به نظرم نباید چت بشه. طولانی باشه و بلند‌.

به نظرم میاد یکی از بهترین روش های استفاده از این مدل های زبانی همین‌طور کارهاست. این که بشینیم باهاشون یک کتابی رو بخونیم و بحث کنیم. مهمه که بهش به شکل جایگزین برای فکر کردن نگاه نکنیم بلکه همکار و همراهی برای بهتر فکر کردن.

برای کدنویسی هم خیلی بیشتر دارم با این ابزارها مثل Cursor و GitHub Copilot کار میکنم. از یه طرف حس خوبی دارم چون میدونم دستی نوشتن کدهایی که الان آنقدر سریع می‌نویسه، چقدر طول می‌کشید. از یه طرف هم نگرانم برای این که چی میشه؟

به هر حال، راجع به کاربردهای واقعی LLMها در دنیای ما، فکر می‌کنم هیچ‌ ویدئویی بهتر از این نباشه. اگر فرصت کردید حتماً وقت بگذارید و در محضر استاد یاد بگیرید.

How I use LLMs - YouTube

پادکستم رو هم کم‌کم پیش می‌برم و این ماه یکی دو قسمت دادم. این که یک کتابی رو انتخاب کردم و ازم توقع میره که به سرانجامش برسونم، خیلی خوبه و باعث میشه که هم خودم بیشتر یاد بگیرم و هم مثل اکثر کتاب‌هام نصفه نیمه ول نکنم!

فاصله در اجتماع

یکی از مشاهداتم راجع به خودم اینه که نباید آدم زیاد ببینم. البته تو محیط‌های دانشگاهی و کاری زیاد باهاش مشکلی ندارم. اما تو فامیل چون معمولاً خیلی تعارف می‌کنند، یه اندازه تحمل خاصی دارم و از یه جا به بعد تو خط درمیرم.

امسال سیزده به در همراه بقیه جایی نرفتم. در واقع اعصابم خرد شد از بس که تو مهمونی‌ها بهم تعارف کردند و دیگه تصمیم گرفتم که بیشتر اعصاب خودم رو خرد نکنم (من از بچگی از تعارف خیلی بدم میاد. معتقدم اگر کسی چیزی بخواد خودش برمیداره می‌خوره. معنی نداره ۱۰ بار بهش بگن. بعدشم این مدل تعارف مادربزرگ‌ها مال زمان قحطی و زمانی هست که کسی چیزی نمی‌خورده نه الان).

عوضش رفتم یکی از کمپ‌های کویری یزد و ساعات خوشی رو سپری کردم. هر چند اونجا هم مردم از دست محدودیت‌های بیخود ج.ا. در عذاب بودند اما جاتون خالی «موتور ویژه» سوار شدم. خیلی هیجان‌انگیز بود.

سلامتی

همچنان پایبند به کتوژنیک و روزه مداوم هستم و مرتب انجامش میدم. بعضی وقت‌ها ویدئو یوتیوب هم می‌بینم؛ چون سبک غذایی‌اش واقعاً متفاوته و انگار آدم باید یاد بگیره که چی بخوره.

در باب ورزش بالاخره تسلیم شدم و رفتم باشگاه ثبت نام کردم. تسلیم از این جهت که میگم پیاده‌روی می‌کنم اما واقعاً انجام نمیدم. ورزش مقاومتی هم که مشخصه که چند ماهه ولش کردم.

حالا باید ببینم باشگاه رو می‌تونم بلندمدت ادامه بدم یا نه. البته هنوز زیاد ازش خوشم نمیاد؛ چون در این زمینه خیلی سنتی فکر می‌کنم و معتقدم باشگاه بدن‌سازی از عوارض زندگی‌های غیرطبیعی ماست و فیکه وگرنه بدیهیه که اجداد ما به این حرکت‌های عجیب غریب نیازی نداشتند.

احتمالا اگر بتونم چند تا دوست و هم صحبت تو باشگاه پیدا کنم، بلندمدت‌تر میشه.

راجع به ورزش به این نتیجه رسیدم که فیت شدن معمولاً سه تا مرحله داره (+): یه مرحله اول هست که وزن کم میشه (که ۲۰ کیلویی کم کردم). مرحله دوم ورزش برای ساخت عضله هست و مرحله سوم هم رسوندن درصد چربی به عددی مثل ۱۵ یا ۲۰ درصد.

وزن کم کردن که کاری نداره. اما مرحله دوم بسیار طولانی هست چون ساخت عضله کار سختی هست و شاید سال‌ها زمان ببره. این‌طور که فهمیدم اگر بیشتر وزن کم کنم، امکانش هست که مافنگی یا لاغر مردنی بشم :)) اینه که تصمیم دارم در بلندمدت عضله بسازم. حالا این که به چه شکل و فرم باشه، مشخص خواهد شد!

اکبرها

الان تقریباً دو سالی میشه که عروس هلندی داریم (عروس‌هلندی‌ها سخته. من میگم اکبرا). تقریباً یک سال فقط سلطان بود. بعداً آرام هم اضافه شد و اخیراً هم چهار تا بچه آوردند که دو تاشون (پسته و پاستیل) رو نگه داشتیم.

البته لازمه اشاره کنم که سلطان مادرشون هست و آرام هم پدرشون. به شخصیت‌شون هم میاد. به نظرم آرام خیلی تو سری خوره و سلطان بهش زور میگه :)) حالا فعلاً یه عکس ازشون اینجا می‌گذارم تا ماه‌های بعد شاید بیشتر توضیح دادم (تو تصویر سلطان و آرام دارند به هم نگاه می‌کنند).

تا ماه بعد بدرود.