تصمیم

این ماه برای من بیشتر چیزی از جنس تحول بود تا توسعه مهارتی. بالاخره تصمیمی که باید می‌گرفتم رو گرفتم. عامل اصلی این تصمیم یک چیز است: علاقه.

آدم تو چیزی که بهش علاقه نداره (و عبث می‌دونه)، نهایتا یه آدم معمولی میشه. اینطوری که دیدم تو آکادمیک روز به روز انرژی من در حال پایین‌اومدن بود.

مدت‌هاست که به مسئله «آکادمیک یا صنعت» فکر می‌کردم. می‌دونستم که صنعت رو دوست دارم و آکادمیک رو نه.

البته من همچنان خودم رو توجیه می‌کردم که آکادمیک خارج از کشور فرق داره و این حرف‌ها. تقریبا از شهریور امسال، مصاحبه‌های آکادمیک زیادی رفتم. فهمیدم که آکادمیک همه جای دنیا دو تا بخش اصلی داره: آموزش و پژوهش.

آموزش به شیوه آکادمیک رو که دوست ندارم. به نظرم کلا دنیای آکادمیک در زمینه آموزش شکست خورده و جایگاهش رو به رقیبانش وا‌گذار کرده. یکی از علاقه‌های شخصیم بحث آموزش هست ولی آموزش در بستر یوتیوب رو دوست دارم و مفید می‌دونم نه آموزش در کلاس درس!

کار اصلی یه دانشجوی دکترا، Publish کردن مقاله‌ است و لاغیر. ولی من پژوهش آکادمیک رو هم دوست ندارم. الان سیستم جوری تعبیه شده که هدف پژوهش کردنه.

هدف باید «حل مسئله» باشه. بعد در خلال حل مسئله اگر نیاز بود، جایی تحقیق انجام بشه.

بر عکس تعریف‌کردن این موضوع باعث میشه که فیلد‌هایی بوجود بیان که الان به درد هیچی نمی‌خورند. ممکنه بعدا به درد بخورند ممکنه به درد نخورند. من نمی‌خوام عضو این دسته باشم!

سر این موضوع زیاد مطالعه کردم و حرف زیاد دارم ولی می‌خوام یه کم بگذره تا نظراتم پخته‌تر بشه، بعد یه پست بگذارم وگرنه الان نظر من خیلی مشخصه.

فعلا تصمیم گرفتم که مدتی به صنعت برم اوضاع رو رصد ببینم چطوریه ولی بعید می‌دونم نظرم به این سادگی‌ها عوض بشه.

یه حرفی که الان پیش میاد اینه که «درست رو بخون در کنارش کار رو هم ادامه بده». ولی اینطوری فکر می‌کنم تو هیچ‌کدوم کار مهمی انجام بدم. شطرنج بازی کردن با خود | شعبانعلی

چند وقت پیش با یکی از بچه‌ها راجع به دکترا خوندن صحبت می‌کردم. می‌گفت: «برای من و تو دکترا خوندن مثل کسیه که زن داره ولی همش فکر دوست دختر قبلیش هست». واقعا هم درست می‌گفت. من هر یک دقیقه‌ای که دارم مقاله می‌نویسم، فکر می‌کنم که اگر تو صنعت بودم الان داشتم یک کاری می‌کردم که «مفید» باشه و به درد بخوره.

توسعه مهارتی

این ماه همچنان خوندن وبلاگ محمدرضا رو در برنامه‌ام داشتم. گوسفندنگری دید جدیدی بود که محمدرضا بهم داد. همچنین کالیبراسیون اشتباه مطلب بسیار مفیدی بود.

فایل‌های صوتی این ماه:

  • عزت نفس (شعبانعلی)
  • برندسازی شخصی (شعبانعلی)

راجع به برندسازی شخصی فهمیدم که فعلا نباید کاری به این حوزه داشته باشم؛ چون هنوز حتی Market Segmentation نمی‌تونم انجام بدم. ولی بعدا حتما لازمم میشه. مطالب رو گوشه ذهنم دارم. برمی‌گردم و دقیق‌تر راجع بهشون مطالعه می‌کنم.

همچنین تو فایل صوتی راجع به وبلاگ صحبت شد. فکر می‌کنم این وبلاگ فارسی رو همینطوری دلی پیش می‌برم. فعلا موضوعات زیادی هست که برام جالبه و دوست دارم راجع بهشون حرف بزنم.

این ماه تقریبا هر روز تونستم گزارش کار بنویسم. خیلی مفید بود.

این ماه چند تا دیگه از فایل‌های Design Pattern ماش رو دیدم. اگر بتونم تا یکی دو ماه آینده تمومش کنم و پرونده‌اش رو ببندم خیلی خوبه.

فعالیت‌های جانبی

اهدای خون

این ماه بالاخره تونستم خون بدم. گروه خونی من O+ هست و خیلی به درد بقیه می‌خوره. یکی دو بار تو تهران رفته بودم مرکز انتقال خون ولی آنقدر اذیت کردند که از خیرش گذشتم. مرکز انتقال خون یزد خیلی بهتر بود.

این دفعه پرستاری که از من خون گرفت مرد بود. بهم گفت «چند بار خون دادی؟» گفتم «زیاد». گفت: «معلومه حرفه‌ای هستی ها :)». آدم جالبی بود. می‌گفت آدمیزاد این همه پیشرفت کرده ولی تا حالا نتونسته «خون مصنوعی» بسازه. برای خودمم به شخصه جالبه که تونستند گوسفند (و شاید آدم) Clone کنند ولی هنوز خون مصنوعی نتونستند بسازند.

با خودم قرار گذاشتم که هر وقت اومدم یزد خون بدم.

موتور جستجوی Bing

مایکروسافت یک نسخه جدید از موتور جستجوی خودش رو ارائه کرده که تو گزارش ماه قبل راجع بهش توضیح دادم. این ماه دسترسی بهش برام باز شد.

اینطور که فهمیدم الان هر کسی ثبت‌نام کنه زود بهش دسترسی میدن.

فعلا سوییچ کردم روی Edge Dev و کلا در کنار Chrome و Brave ازش استفاده می‌کنم.

حتی چند روز پیش یکی از آشنایان می‌خواست تو این آزمون‌های چهارگزینه‌ای بانک شرکت کنه و جزوه‌اش رو نخونده بود. یه تستی زدیم و با این سیستم کل جواب‌ها رو براش درآوردیم.