ماه دی هم به پایان خودش رسید و طبق قرارم با خودم گزارش توسعه فردی این ماه رو منتشر می‌کنم.

همون‌طور که از گزارشم مشخصه این ماه بیشتر درگیر کارهای متفرقه بودم ولی به هر حال این‌ها هم بخش جدایی‌ناپذیر از زندگی هستند.

معامله زمین

چند ماهی هست که درگیر فروش یه قطعه زمین و خرید یه قطعه زمین دیگه هستم. این ماه بیشتر درگیر شدم. بخشی از علتش هم برمی‌گرده به ترامپ و این که مذاکره کردن یا نکردن احتمالاً روی قیمت زمین هم تأثیر داره.

شاید برای کسانی که تو شهرهای بزرگ‌تر مثل تهران زندگی می‌کنند، این مورد عجیب باشه. ولی تو جایی مثل یزد خیلی عادیه. اینجا آدم‌ها ترجیح میدن به جای خرید آپارتمان، یه قطعه زمین بخرند (و از نظر اقتصادی هم به صرفه‌تره) و کم‌کم تو ۴ ۵ سال (و شاید هم بیشتر) بسازند و برن داخلش.

اگر بخوایم با ادبیات رایج استارت‌آپی بگیم، این کار چابک (Agile) به حساب میاد. چون لازم نیست مثل آپارتمان پول بزرگ داشته باشند. هر وقت کمی پول بدست آوردند می‌تونند بخشیش رو بسازند.

زمین هم داستان‌های خودش رو داره. سندتک برگ و مادرسند و مزروعی و باغی و مصادره‌ای و مالکی و ماده ۱۴۷ و این اباطیل که امیدوارم چند وقتی چیزی راجع بهشون نشنوم.

اینجا نسبت به تهران خونه‌ها خیلی بزرگ‌تره ولی واقعاً بد می‌سازن (هر کسی خودش می‌سازه و به معمار نمیده). تا جایی که خونه ۲۰۰ متری، ممکنه یه دونه اتاق خواب بیشتر نداشته باشه. در صورتی که تو تهران خونه ۸۰ متری رو حداقل ۲ تا اتاق ازش درمیارند.

به هر حال، هنوز در پروسه خرید هستم. امیدوارم که تا یکی دو هفته دیگه قضیه‌اش فیصله پیدا کنه. فکر می‌کنم بالغ بر ۵۰ تا زمین رو بصورت حضوری رفتیم دیدیم.

بدی قضیه این بود که تو این‌طور جاها باید با بنگاهی جماعت سر و کله بزنیم. صنفی که اکثراً (نه همشون) با دروغ و دغل‌کاری کارشون رو پیش می‌برند.

اهمیت دو چیز برام بیش از پیش مشخص شد. یکی مذاکره که بدیهی هست که چقدر تأثیر داره و دوم داشتن چک لیست. خصوصاً این که بنگاهی‌ها بعضی اطلاعات (مثل عقب‌نشینی و باغی‌بودن زمین) و هر چیزی که ایراد زمین حساب بشه رو معمولاً نمیگن.

تغییر کار

چند وقتی بود که فکر می‌کردم کار فعلیم دیگه چندان مناسبم نیست همه چیز خیلی عادی و روتین شده بود و جا برای پیشرفت هم فراهم نبود و یه سری مشکلات دیگه.

تصمیم رو یکی دو ماهی به تعویق انداختم که مطمئن بشم ولی بالاخره از رود روبیکان گذشتم و تصمیم گرفتم از محل کارم بیام بیرون. اینجا هم مثل همیشه سعی کردم که کارها رو یکی یکی تحویل بدم و داکیومنت کنم که بعد رفتنم مشکلی پیش نیاد.

پس فرصتی پیدا شد که بخشی از پروژه سربازیم رو جلو ببرم و ماه بعد احتمالاً درگیر این باشم که پروژه سربازی رو جمع و جور کنم. اگر بتونم که پروژه رو تحویل بدم و دفاع کنم که عالی میشه.

دارم فکر می‌کنم بعد سربازی بد نیست به کشورهای حوزه خلیج فارس هم سری بزنم و یه مدتی بصورت هیبرید با عرب‌ها کار کنم. هم به ایران نزدیکه و زبان‌شون رو هم نسبتاً سریع‌تر می‌تونم یاد بگیرم. ویزاشون هم ساده‌تر میشه گرفت.

کتاب‌‌ها

این ماه فصل‌هایی از کتاب‌های زیر رو مطالعه‌ داشتم:

کتاب «چگونه نوت‌برداری کنیم» راجع به Zettelkasten و پیاده‌سازی‌اش توضیح میده. دوستش داشتم.

همچنین مطالعاتی هم در باب ریاضیات داشتم. خصوصاً بحث مشتق و دیفرانسیل رو به نظرم ضعف داشتم که با توضیحاتی که کتاب «Calculus Made Easy» داد، حل شد. کتاب مال ۱۹۱۴ هست اما توضیحاتی که راجع به دیفرانسیل و نمادها میده رو من تا حالا به این شکل نشنیده بودم.

حقیقتاً لذت بردم. از جمله کتاب‌هایی هست که به جای فرمول دادن، شهود میده. خصوصاً فصل‌های اول و توضیحات ساده‌اش برام جذاب بود. متأسفانه انقدر تو دانشگاه دنبال دقت علمی هستند که افراد از درس‌هایی مثل دیفرانسیل و حسابان نه تنها هیچی یادشون نمی‌مونه؛ بلکه هرگز متوجه نمیشن اصلاً چی بود که بخواد به دردی بخوره یا نخوره.

راجع به کتاب‌های ترجمه به این نتیجه رسیدم که ترجمه هر چقدر هم خوب باشه،‌ بازم کتاب اصلی یه چیز دیگه‌ است. نمی‌دونم چرا. مثلاً کتاب شین پریش رو می‌بینم. ترجمه دقیق هست. روان هم هست. اما باز هم کتاب زبان اصلی خیلی عمیق‌تر توضیح داده و جمله‌هاش بیشتر به دل آدم می‌چسبه.

در ضمن سریال اکنون رو هم دیدم که جدیداً سروش صحت درست کرده. برنامه عمیقی هست و میشه تو اوقات فراغت دید. سروش صحت رو قبلاً هم چند بار تو کتابخانه ملی ایران دیدم. صاف و پاک و متواضعه مثل چیزی که تو برنامه‌اش می‌بینیم.

مدیریت توجه و محتوای مصرفی

همون‌طور که تو این پست نوشتم، متوجه شدم که سیستم‌هایی برای مدیریت توجه در زندگی دیجیتال نیاز داریم.

تو کتاب How to take Smart Notes خوندم که اتکا بر اراده چندان کار درستی نیست و نباید فکر کنیم که با اراده میشه همه کار رو انجام داد. بلکه برعکس، باید سعی کنیم شرایط محیط رو جوری تغییر بدیم که نیازی به اراده نباشه. چون اراده مثل عضله بسیار محدوده و با این که میشه کمی تقویتش کرد اما مقدار اراده در دسترس در طول روز بسیار محدوده.

این نکته کلیدی به این معناست که باید محیط رو جوری تغییر بدیم که کارهایی که نمی‌خوایم انجام بشن، انجام‌دادن‌شون سخت بشه و کارهایی که می‌خوایم انجام بشن، رو راحت‌تر بتونیم انجام بدیم. خیلی ساده است ولی خیلی موثره.

مثلاً هم روی موبایل و هم روی لپ‌تاب نرم‌افزار App / Site Usage Limiter نصب کردم که بتونم تمرکزم رو حفظ کنم. یا مثلاً اکتشنشن کروم نصب کردم که هر وقت تب جدید باز کردم این صفحه رو جلوی چشمم بیاره. این‌طوری سایت‌هایی که می‌خوایم جلوی چشمم باشه و مرتب بهشون سربزنم رو بیشتر سر می‌زنم. کاملاً ناخودآگاه.

الان هر بار می‌خوام تلگرام یا یوتیوب رو باز کنم، موبایل ازم می‌پرسه مطمئنی؟ و چند ثانیه باید صبر کنم تا بتونم بازش کنم. از طرفی برنامه‌هایی که می‌خوام باز بشن، مثل Obsidian و TickTick رو تو صفحه اصلی قرار دادم و بدون این که اراده عجیبی خرج کنم، بصورت خودکار بیشتر نوت می‌نویسم و در کل زندگیم مرتب شده.

این که از چه نرم‌افزاری برای این کارها استفاده بکنید، چندان مهم نیست. من به شخصه لانچر Minimalist Phone رو روی موبایل نصب کردم و روی مک هم ScreenZen رو دارم.

حتماً توجه دارید که این با روال عادی Digital Wellbeing اندروید فرق داره. اونجا مثلاً تعیین می‌کنید که لینکداین روزانه حداکثر ۱۵ دقیقه وقت داشته باشه ولی اینجا هر بار می‌خواید لینکداین رو باز کنید، می‌پرسه: «آیا واقعاً مهمه» و ۱۰ ثانیه صبر می‌کنه تا اگر خواستید وارد بشید.

تو پرانتز بگم تنها مشکل Minimal Launcher برای گوشی من اینه که Gesture Mode گوشی غیرفعال میشه و مجبور میشم مثل اندرویدهای قدیمی با دکمه‌های زیرصفحه کار کنم. اما انقدری ارزش داره که دیگه به لانچر اصلی گوشی برنگردم. احتمالاً بررسی می‌کنم و اگر دیدم که شیائومی تو همه گوشی‌هاش لانچر غیررسمی رو اجازه نمیده، دیگه شیائومی نمی‌خرم و سامسونگی چیزی می‌خرم.

سلامتی

چیزی که این ماه خوشحالم کرد آزمایش خونی بود که این ماه گرفتم و نشون میده وضعیتم خیلی نسبت به مرداد بهتر شده. از تمامی حالات هم بهتر شده. آزمایش‌هاش رو هم اینجا می‌گذارم که باشه. شاید یکی از مخاطبین وبلاگ نظری در موردش داشت.

بخوام توضیح بدم، LDL و تری‌گلیسیرید خون پایین اومده. اصلاً پزشک که نتایج آزمایش رو دید تعجب کرد. به نظر خودمم باید با این حجم چربی که خوردم، حداقل LDL ثابت می‌موند ولی خیلی پایین اومده. وضعیت آنزیم‌های کبد هم بسیار بهتر شده و دیگه الان بحرانی نیست. البته شاید این که این ماه هم خون دادم و هم آزمایش دادم هم بی‌تأثیر نباشه. ولی با پزشک که مشورت کردم گفت تأثیری نداره.

به هر حال وضعیت فشار خونم هم خوب شده. قبلاً حدوداً ۱۴ روی ۹ بود و الان حدوداً ۱۲ روی ۷ هست. فقط ویتامین دی‌ام به شدت پایینه که اونم راهکارهای خاص خودش رو داره.

این رو هم بگم که کمی تبلیغ راجع به اهدای سلول‌های بنیادین بکنم. داستانش اینه که یه نمونه از خون می‌گیرند و تو دیتابیس‌شون ذخیره می‌کنند. حالا هر وقت کسی نیاز به پیوند مغز استخوان داشت و در حالت خیلی بعید سلول من به دردش می‌خورد، اون‌وقت می‌تونم برم و بهش بدم.

بدی انتقال خون هم که اخیراً بهش توجه کردم اینه که همه مواد پذیرایی‌شون بسیار پرقند هست (به اندازه قند یک عدد بستنی). کاش جاهایی که ادعای سلامتی دارند، آت و آشغال قندی به خورد آدم نمی‌دادند (البته من که در هر صورت نخوردم ولی پزشک اونجا خیلی اصرار داشت که ناشتا خون نباید بدم).

خلاصه این بود از گزارش دغدغه‌ها و چیزهایی که تو این ماه بهش فکر می‌کردم.