این گزارش اولین گزارش توسعه فردی من هست که منتشر میکنم. فکر میکنم این کارها باعث بشه که در نهایت اولا خودم بهتر بفهمم که دارم چه چیزهایی یاد میگیرم هم این که شاید یک چیزی که مینویسم یک جایی به درد یکی بخوره.
این ایده رو از وبلاگ آقای مشیرفر گرفتم و فعلا با خودم قرار گذاشتم که ماهانه منتشر کنم.
توسعه فردی
وبلاگ محمدرضا شعبانعلی
این ماه وبلاگ محمدرضا شعبانعلی و متمم رو بسیار مطالعه کردم. تگ «با متمم تا نوروز» و «گفتگو با دوستان» مطالب خیلی خوبی داشت. اصلا نگاه من نسبت به ابهام در زندگی عوض شد.
فهمیدم الگوریتم زندگی ما، الگوریتم divide and conquer نیست که به تسکهای مختلف بشکنیم و سعی کنیم تسک ها رو انجام بدیم. الگوریتم تپه نوردی هست. تو یه مکانی قرار داریم و برای پیدا کردن بهینه کمی این طرفتر یا آن طرفتر میریم. همینه که رفتارهایی مثل «میکرواکشنها» خیلی تاثیرگذارتر خواهند بود.
از شما چه پنهان هیچ وقت سیستم های برنامه ریزی سنتی رو قبول نداشتم و ندارم. به نظرم تو کوتاهمدت مفید هستند و تو بلندمدت برنامهریزی به این شکل اصلا امکانپذیر نیست. به خودم فکر میکنم که اصلا ۴ سال پیش من ایدهای نداشتم که ارشد چیه و اصلا تحقیقکردن یعنی چه و مقاله چیه. اما الان در سودای دکترا خوندن هستم.
خدا رو شکر وبلاگ محمدرضا انقدر مطلب داره که غرق میشم. یعنی میام داخلش. بعد همینطور لینکها رو میرم جلو و جلو و خسته نمیشم.
جالب اینجاست که با این که ایشون تقریبا هم سن پدر من هست ولی همچون حسی بهش ندارم. حس یک دوست (و همزمان استاد) رو دارم که در مسیر زندگیام داره بهم کمک میکنه. در ماههای آینده تصمیم دارم که روزانه یکی دو تا پست وبلاگ رو بخونم و بهش عمیقتر فکر کنم.
این ماه کتاب شعبانعلی در زمینه «سیستمهای پیچیده» رو هم خوندم و دیدم نسبت به علم و فایده اون عوض شد. منتظرم که کتاب تکمیل بشه و بقیهاش رو بخونم.
متمم
درباره متمم میتونم بگم که چند وقتی هست که متوجه شدم به مباحث مدیریتی علاقه دارم. صادقانه بگم، فعلا، نمیدونم کجای مسیر شغلیام به «دانش مدیریت» نیاز خواهم داشت. یک علاقهای هست که دارم دنبال میکنم.
علیالحساب تصمیم گرفتم که تا یکسال آینده ترم مقدماتی (و احتمالا قسمتی از ترم پایه) متمم در MBA رو بگذرونم و روی مباحثش فکر کنم.
چیزی که تا الان فهمیدم اینه که یه سری بحثهایی که تو هوش مصنوعی خیلی برامون مهم هست و فکر میکنیم «جدید» هستند در واقع همون بستهبندی جدید ایدههای قدیمیترن که تو مدیریت به وفور یافت میشن.
مثلا MLOps فیلد خیلی جدیدی هست ولی مباحثی که میگن اصلا جدید نیست. حداقل تا اینجا که من مطالعه کردم نوعی بستهبندی جدید روی همون مبحث «سیستمهای کنترل مدیریت» هست.
توسعه حرفهای
وبلاگهای هوش مصنوعی
این ماه در راستای پادکست آقای شعبانعلی در زمینه «حرفهای شدن» یک سری آدم جدید تو فیلد هوش پیدا کردم و مطالعه وبلاگ هاشون رو تو برنامه ام گذاشتم. خیلی هم خوب مینویسند.
فعلا اینطوری هستم وبلاگ تخصصی خوندن رو بیشتر از مقاله تخصصی خوندن دوست دارم. علتش هم اینه که تو وبلاگ با یک فرد بصورت خام رو به رو هستیم. با تمام افکارش، با تمام خطاهای ذهنیاش.
اصالت در وبلاگ خیلی بیشتر هست. آزاد فکر کردن تو وبلاگ بیشتر رخ میده. ایده و حرف جدید خیلی بیشتر پیدا میشه. اون چیزی که بهش میگیم «aha moment».
تو اکثر مقالاتی که دیدم طرف «یک» حرف داره و میخواد اون رو ۱۰ صفحه توضیح بده و بگه چرا درسته ولی تو وبلاگ ایدههای جدید ریخته.
الگوهای طراحی در برنامهنویسی
این ماه یک کورس خوب دیگر هم از جناب ماش (مشفق همدانی) پیدا کردم. من از مریدان این شیخ هستم و بسیاری از دورههاش رو دیدم. امروز دیدم سایتهای ایرانی راهی برای دانلود کورس جناب ماش به نام Design Patterns گذاشتند. این کورس دو سالی هست عرضه شده ولی آخرین باری که میخواستم دانلود کنم، نشد.
کورس رو روی گوشیم میریزم و میبینم. واقعا کورسهای ماش لذت بخشه. تا به حال هیچ مدرسی رو پیدا نکردم که از جناب ماش شیرینتر و جذابتر درس بده. همچنین ماش از منتقدین آموزش آکادمیک هست و اتفاقا عمرش رو صرف پاسخ به این انتقاد و درستکردن یک سیستم آموزشی خیلی بهتر درست کرده. به نظر من که موفق بوده.
خوبی این دوره دیزاین پترن اینه که شما رو با یک مسئله روبهرو میکنه و میگه «راهحل» بدید. جالب این که راهحل نهایی من با راهحلی که گروه Gang of Four بهش رسیدن هم نزدیکه. من قبلا دو تا کورس از PluralSight و Coursera راجع به این مطلب دانلود کرده بودم ولی هیچکدوم مسئلهمحور نبودند. میگفتن این دیزاینپترن به درد اینجا میخوره. اینه که هیچکدوم رو نتونستم تموم کنم.
کارهای تز ارشد
این ماه مدت زیادی هم روی «تفسیرپذیری» شبکه «یولو» وقت گذاشتم و تونستم تفسیرپذیرش کنم. به نظرم کار جالبی بود و البته برای تز ارشدم مهم بود که انجامش بدم.
کارهای جانبی
این ماه پلتفرم هوگو و روش کارکردن با اون رو از طریق پلیلیست آقای Mark Dane یاد گرفتم.
همچنین با اقای rohandebsarkar یک ریپازیتوری جدید گیتهاب درست کردیم که اینجا گذاشتیم. انصافا هیچ شناختی از خودش و شخصیتش ندارم. قضیه از این قراره که یک تم معروف در گیتهاب برای ساخت وبسایت با Jekyll هست که اصلش رو اقای Maruan Alshevidat پیاده سازی کرده و ما هم یه سری کامیت روش داشتیم.
از اونجایی که از Jekyll خوشم نمیاد، قصد داشتم به Hugo مهاجرت کنم. البته تم فعلی سایت انگلیسیام رو دوست دارم. اینه که به برنامهنویسان اصلی پیشنهاد دادم که کلا پلتفرم رو به Hugo ببریم. اونها هم قبول کردند و تو یک ماه اخیر پیشرفتهای قابلتوجهی داشته.
اگر نفهمیدید که در جملات بالا چی گفتم، تقصیر از منه. به زودی یک پست در مورد Static Site Generator ها مینویسم و میگم که چرا آینده اکثر وبلاگها (نه همه وبسایتها) به این سمت خواهند رفت و چیزی مثل وردپرس به نظرم معنایی نخواهد داشت.
علتش هم اگر بخوام خیلی ساده بگم اینه که چون تماما رایگان هستند. با این پلتفرمها نیازی نیست بابت هاست و سرور و کلی چیز دیگه پول بدید و خودتون رو درگیر پیچیدگیهای فنی سرور و امثالهم کنید. یک عالمه سرویس رایگان وجود دارند که سایت شما رو هاست میکنند و اتفاقا چون بر روی CDN سوار میشن، بسیار سریعتر از سرورهای معمولی هستند.
در واقع الان هر دو تا وبسایتی که من دارم، با همین پلتفرمها ساخته شدهاند و صرفا هزینه دامنه رو براشون میپردازم.
سایتهای جالب
چند وقتی هست چتباتها خیلی سر و صدا ایجاد کردند در حدی که الان اگر تو نانوایی هم برید دارند راجع به ChatGPT صحبت میکنند. اینجا توضیح دادم که چرا فکر میکنم این چتباتها یک پارادیم شیفت در موتورهای جستجو بوجود میارن.
پارادایم شیفت در موتورهای جستجو
چون کامنتی که در متمم گذاشتم فقط برای کاربران ویژه قابل دسترسی هست، اینجا هم کامنتم رو میذارم.
همین امروز داشتم ویدئو معرفی سیستم جستجوی جدید Bing رو میدیدم که به نظرم اومد این یک پارادایم شیفت عصر ماست. بالاخره یک محصول هوشمصنوعی داریم که همه مردم میتونن بصورت ملموس تاثیرش رو ببینند و عملکردش رو بسنجند.
قضیه از این قراره که سیستمهای جستجوی قدیمی فقط برای دو سوم سوالات ما جواب دارند و یکسومش بیجواب میمونه(+). اصولا گوگل و امثالهم نمیتونند به سوالات پیچیدهتر ما جواب بدن. همینه که میگن تعداد keyword هاتون رو محدود کنید.
حالا قراره یک سری سیستم مبتنی بر گفتگو بوجود بیان که ازش سوال بپرسیم و جواب بده. بعد گفتگو رو بیشتر ادامه بدیم تا به جوابی که دقیقا مناسب ماست برسیم.
این شیفت از Github Copilot شروع شد که تو برنامهنویسی کمک میکرد (انصافا هم دوستش داشتم حیف که پولی شد). همین چند وقت پیش هم با ChatGPT شتاب گرفت. البته قبلش هم یه سری سیستم بودند اما ChatGPT انقدر سر و صدا ایجاد کرد که توجه همه مردم رو جلب کرد. (الان احتمالا تو صف نونوایی هم برید راجع بهش خواهید شنید).
انصافا هم خیلی خوب تونستند مدلشون رو تبلیغ کنند و الان هم اکانت Premium میفروشند. به شخصه اگر درآمد دلاری داشتم، حتما اکانتش رو میخریدم.
به نظرم این chatbotها به زودی داخل تمام سیستمعاملها و موتورهای جستجو بصورت built-in اعمال میشن. مایکروسافت شروع کرده. در ویدئوی معرفی محصولش هم به این مورد پرداخته که ما نیاز به Search + Generative AI داریم. گوگل هم حتما باید شروع کنه و خودش هم اعلام کرده (+). همینطور اپل و الیاخر.
پینوشت: مسئلهای که ذهنم رو درگیر کرده اینه که آیا این سیستمها رو در بلند مدت رایگان ارائه خواهند کرد یا بابتش پول خواهند گرفت؟ این سیستمها نیاز به توان پردازشی زیادی دارند و رایگان ارائه کردنشون خیلی برای شرکت هزینهبر خواهد بود.
حدس میزنم اوایل برای بازار گرمی هم که شده سیستمها رایگان عرضه بشن و کاربر جذب کنند ولی این که در بلندمدت چطوری خواهد بود رو نمیدونم.
این ماه با سایت نامبرلند یک شماره مجازی برای ChatGPT گرفتم و باهاش دو تا اکانت رجیستر کردم. شماره مجازی ارزون بود (۱۷ هزارتومن) ولی چون با هر شماره صرفا دو اکانت رو میشه رجیستر کرد، ممکنه مجبور بشید دو بار پول بدید.
به نظرم اگر میخوایم تو عصر جدید زندگی کنیم، باید کمکم یاد بگیریم Cyborg خوبی باشیم :دی
دومین سایت جالبی که این ماه پیدا کردم Perplexity هست. این هم یه چتبات هست ولی وقتی حرفی میزنه رفرنس میده! اینطوری میشه بیشتر بهش اعتماد کرد و البته پیگیری کرد.
کلا یه سری سایتهای جالبی که قبلا پیدا کردم رو هم اینجا گذاشتم و هر وقت چیز جالبی پیدا کنم آپدیتش میکنم.
ناموفقهای این ماه
این ماه اصلا ورزش نکردم. پیادهروی شبانه نداشتم. همچنین تفریح خیلی کمی داشتم.
این ماه برای دکترا چند جا اپلای کردم که همشون رو ریجکت شدم. البته دو تا مصاحبه خیلی خوب رفتم که داشت خوب پیش میرفت ولی خب نشد. علتش هم به نظر خودم اینه که «مقاله چاپ شده» ندارم.
به نظرم میشد روی تز ارشد و مقالهای که داریم مفیدتر وقت بگذارم. مشخصا فهمیدم که اشتباه من در نحوه تقسیم وظایف بین اعضای گروهمون بوده. باید وظایف رو بهتر و دقیقتر تقسیم میکردم. به هر حال تا ماه بعد به احتمال زیاد مقالهمون رو سابمیت خواهیم کرد.
الان که مجددا نگاه میکنم، میبینم که گزارش توسعه من بیشتر شبیه گزارش کار ماهانه شد ولی خب سعی میکنم کمتر Perfectionist باشم و به همین قانع بشم.