آبان ماه هم تموم شد و فرصتی هست که برگردم و ماه گذشته رو مرور کنم. این ماه خیلی بیشتر با بقیه تعامل داشتم. حداقل از مهر که خیلی بهتر بود.

کتاب‌ها

عمدتاً مشغول مطالعه دو کتاب (+ یک داستان) هستم.

  • مانایی اثر پیتر عطیه
  • پرورش کودکانی با هوش هیجانی بالا اثر جان گاتمن
  • پنج داستان جلال آل احمد

از پیتر عطیه خیلی خوشم اومده. نحوه استدلال کردنش همون طوریه که من می‌پسندم. به داده بسیار وفاداره و دقیق حرف میزنه. راستش قبل از این که کتابش رو شروع کنم، میخواستم ورزش رو کم کم کنار بگذارم. حوصله نداشتم. به نظرم فیک بود.

الان بهتر میفهمم چقدر تاثیر داره. یه مثال قشنگ پیتر عطیه اینه که مثلاً اگر میخوای وقتی پیر شدی بتونی از پله ها بالا پایین بری یا بدون کمک کسی بلند بشی یا چمدانت رو بگذاری بالا، باید بتونی تو ۳۰ سالگی دمبل فلان کیلویی رو بزنی. وگرنه عمرا بتونی :)) برای تک‌تک اینها چک‌لیست داره و محاسبه می‌کنه.

وگرنه من اینطوری بودم که این حرکت های عجیب غریب تو باشگاه به چه دردی میخوره. در ضمن منتظرم پام بهتر بشه و برم شب ها بدوم. VO2 MAX یا حداکثر اکسیژن مصرفی بسیار مهمه و می‌خوایم بالا نگهش دارم. ظاهراً مهم‌ترین چیزی هست که با طول عمر رابطه مستقیم داره و وابسته به دوز هم هست. یعنی هر چقدر بیشتر باشه، طول عمر هم بطور میانگین بالاتره.

کتاب جان گاتمن رو هم برای این دارم می‌خونم که احتمالاً تا سه ماه دیگه پسرم به دنیا میاد. همون روزهایی که اسرائیل حمله کرد، فهمیدم دارم بابا میشم. تا چند وقت که اصلاً باور نکردم و فکر می‌کردم لابد سرکاریه.

بعدش که دیگه نتایج آزمایش‌ها رو دیدم و مطمئن شدم، کم‌کم به خودم اومدم. به نظر خودم هنوز هم آمادگیش رو ندارم. شاید تا «آریا» به دنیا نیاد و نبینمش، باورم نشه که بابا شدم. احساس عجیبی هست خلاصه.

برای ترتیب فرزند اولش می‌خواستم صوت‌های هلاکویی رو گوش بدم ولی دیدم حوصله‌ گوش دادن این حجم فایل صوتی رو ندارم. یه جاهایی هم برداشت کردم که هلاکویی در زمینه زیست‌شناسی و تکامل نظراتی داد که کاملاً در تضاد با ریچارد داوکینز بود. از هلاکویی زمانی خیلی خوشم میومد. اینکه تونستم حرف‌های هلاکویی رو هم قبول نکنم، برام یه مرحله جدید بود :)

مدل‌های زبانی بزرگ

هر روز دارم بهتر یاد می‌گیرم چطوری از LLMها استفاده کنم. مثلاً فهمیدم که حالت Planning کرسر خیلی خوبه. اگر قبل از این که به کرسر بگم کاری رو انجام بده، بگم برنامه‌ریزی بکنه، بسیار خروجی زیباتری تحویل میده.

خیلی سعی می‌کنم با احتیاط باهاش برخورد کنم و یک گاردی هم نسبت به استفاده بیش‌ از حد ازش دارم. ولی به نظر میاد بخش مهمی از گفتگوهای ما با این ابزارها خواهد بود و اینترنت داره بیش از حد زمان به غیرواقعی بودن نزدیک‌تر میشه.

یک زمانی فیک‌بودن محتوا به خاطر تولیدکنندگان محتوایی بود که به پر کردن کلمات بی‌معنی بیش از حد چیز اهمیت می‌دادند. الان LLMها جای اون‌ها رو گرفتند.

متأسفانه تلگرام و شبکه‌های اجتماعی‌ هم دارند روز به روز بیشتر به این قضیه دامن می‌زنند که پیدا کردن محتوای اورجینال سخت‌تر بشه. محتواهای اصیل و انسانی میرن تو گوشه پستوهای کانال‌های تلگرامی و از چشم جستجوگرها پنهان می‌مونند و ما می‌مونیم و LLMها.

یادداشت برداری و مدیریت مالی

در باب یادداشت‌برداری تقریباً دوماهی هست که از ترکیب کاغذی و دیجیتال استفاده می‌کنم. برنامه‌ریزی‌های روزانه‌ام رو توی دفترچه انجام میدم. چیزهایی که نیاز به یادآوری دارند رو هم دیجیتال استفاده می‌کنم.

واقعاً ترکیب برنده‌ای هست. اصلاً خودکار و کاغذ یک آرامشی به آدم میده که هزار تا اپلیکیشن نمی‌تونند بدن. یک حس آرامشی منتقل می‌کنه. خصوصاً این که هر روز یک صفحه کاملاً جدید هست و آدم هر بار که دفترچه رو باز می‌کنه حس نمی‌کنه یک عالمه کار تلنبار شده داره.

یادداشت‌برداری به بخش جدایی ناپذیر زندگی من تبدیل شده. من حافظه خیلی قوی‌ای ندارم و خیلی چیزها یادم نمی‌مونه. این که برای مدیریت هزینه‌ها و قبض‌ها و چیزهایی که می‌خوام یادم بمونه، سیستم قابل‌اعتمادی دارم، خیالم راحته.

الان که به گذشته نگاه می‌کنم، راضیم از این که مدتی وقت گذاشتم و سیستم Zettelkasten رو یاد گرفتم. بسیار منعطف هست و برای من خیلی کارآمد. فقط احتمالاً موبایلم رو به زودی باید عوض کنم. تعداد نوت‌های ابسیدین خیلی زیاد شده و بدبخت کم میاره.

تو یک مناسبتی از یکی شنیدم که می‌گفت تو اقتصاد کمونیستی ایران تا می‌تونی باید وام بگیری. تا الان من زندگیم رو بدون بدهی پیش برده بودم و تا پول نداشتم چیزی نمی‌خریدم. اما بیشتر که بهش فکر کردم، این روش چندان بهینه نیست (بهینه‌اش ظاهراً این‌طوری هست که مجموع بدهی‌ها باید چیزی حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد مجموع دارایی‌ها باشه).

خلاصه یک دوره‌ای رو تو مکتب‌خونه پیدا کردم و بسیار از دیدنش یاد گرفتم. تازه یاد گرفتم بودجه‌بندی یعنی چی. درصد وام چطوری حساب میشه، نرخ سرمایه اضطراری چقدره و کلی چیز مفید دیگه.

تقریباً نصف جلساتش هم تو یوتیوب بصورت رایگان موجوده و می‌شه دید. به نظر من که خیلی مفید بود (کل دوره چهار ساعته). من هنوز کامل نوت‌برداری نکردم. وقتی تموم شد، نوت‌های بخش‌ رایگانش که تو یوتیوب هست رو تو «ذهن دوم خودم» می‌گذارم.

خرید تجهیزات و سیسمونی

از وقتی خونه جدید اومدیم کلی وسیله جدید گرفتیم. تقریباً هر بار خونه عوض می‌کنیم، این هست. بار قبل مبل و یخچال خریدیم.

این دفعه دستگاه تصفیه آب و ماشین ظرفشویی و هواپز. واقعاً یکی از یکی بهتر. قاعدتاً برای هر کدوم هم مدتی وقت صرف کردم که گزینه‌های مختلف رو بررسی کنم.

چیزی که فهمیدم اینه که کلاً این‌طور چیزها رو از یزد نخرم. مثلاً دستگاه تصفیه آب رو رفتم حضوری خریدم و بعدا فهمیدم تو تهران خیلی ارزون‌تره. شاید برای بقیه سخت‌تر باشه؛ اما یکی مثل من که تقریباً هر روز خرید اینترنتی و بسته اینترنتی داره برام راحته.

خدا رو شکر اینجا خوب جاافتادم و زود آشنا شدم. همین چند روز پیش هم مأمور پست باهام تماس گرفت و گفت «پورمند شیرینی بردار بیار دم در، کارت پایان خدمتت رو آوردم».

سیسمونی هم خریدیم و همسرم خیلی ذوق داره هر وقت وسایلش رو می‌بینه. تو وسایلش سعی کردیم روش مونته‌سوری رو در نظر بگیریم. اولش کمی نسبت بهش مقاومت داشتم؛ اما این‌طور که متوجه شدم پایه علمی مناسبی هم داره.

دیدنی‌های یزد و کویر

دو بار کمپ‌های کویری رفتم. کمپ کویری از جمله مواردی هست که تو اینترنت بسیار کم راجع بهش نوشتن. نه مسیریاب‌ها خوب کار می‌کنند، نه جاده درست درمونی داره. کلاً چهار تا کمپ کویری داریم که کمپ سندباد با اختلاف از بقیه‌اش بهتره (البته فعلاً).

یک فرصتی هم پیش اومد که جاهای تاریخی یزد رو ببینم. من همیشه شب‌ها می‌رفتم بافت تاریخی و اکثراً بسته بودند. چند روز پیش که صبح رفتم خیلی جالب بود. آتشکده زردتشتی‌ها و صوت گاتها هم برام بسیار آرامش‌بخش بود. از اینجا می‌تونید بهشون گوش بدید.

تو آتشکده چیزهای جالبی دیدم. از جمله این که عبارت همسری رو به تنهایی به کار نمی‌برند. بلکه میگن «هم روانی و هم‌تنی و همسری». می‌گفتن بیش از هزار ساله که آتش اونجا خاموش نشده. و به سختی می‌تونم بپذیرم. ولی می‌شه پذیرفت که Uptime (آپ‌تایم) ۹۹.۹ درصد و بالای اون داشته :) یعنی حتی اگر لحظاتی هم خاموش شده، سعی‌شون رو کردند که سریع روشن کنن و صداش رو درنیارن.

همون هم اگر باشه، خودش دستاورد بزرگی هست. چند روز پیش بود که Cloudflare به عنوان یکی از بزرگترین ارائه دهنده‌های سرویس‌های اینترنت، چند ساعتی پایین بود و کلی سرویس‌های اینترنتی پایین اومده بودند.

به نظرم باید بیشتر با بافت سنتی استانم آشنا بشم. شنیدم که انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها بخشی از آثار باستانی‌مون رو دزدیدند. کاش بقیه‌اش رو هم می‌دزدیدند. اینجا که ازش مراقبت نمیشه. همین‌طور آثار چند هزار ساله رو گذاشتند زیر آفتاب و بارون به امون خدا و سیستم ان‌شاءالله ماشاءالله.

دوست دارم مدتی شنبه صبح‌ها بافت تاریخی یزد برم و قشنگ با جاهای مختلفش آشنا بشم. یا این‌که تصمیم‌ گرفتم پنج‌شنبه‌ها هر وقت خواستم هوایی تازه کنم برم کمپ. واقعاً هزینه عجیبی نداره و حال آدم خوب میشه.

سلامتی و بقیه

در باب سلامتی، هنوز مرتب ورزش می‌رم و یک ساعت ورزش می‌کنم. پیاده‌روی رو هنوز نمی‌تونم شروع کنم ولی مشتاقانه منتظرم که شب‌ها برم پیاده‌روی.

یادمه قدیم‌ترها شب‌ها می‌رفتم پیاده‌روی و فایل صوتی گوش می‌دادم. هم چند هزار قدمی راه می‌رفتم و هم یه چیزی گوش می‌دادم و مدتی هم با خودم فکر می‌کردم.

بعضی‌وقت‌ها هم سریال‌های Big Bang Theory و This is Us می‌بینم و برام جالبن.

این خلاصه‌ای از اتفاقات این ماه من بود. تا ماه بعد بدرود.